دریافت فایل آموزشی

ارائه آموزش و محتویات آموزشی در هر جا و زمان و مکانی برای استفاده کنندگان از آن بسیار مهم بوده است. مخصوصا که این اطلاعات گرانبها به صورت آنلاین ارائه گردد.

دریافت فایل آموزشی

ارائه آموزش و محتویات آموزشی در هر جا و زمان و مکانی برای استفاده کنندگان از آن بسیار مهم بوده است. مخصوصا که این اطلاعات گرانبها به صورت آنلاین ارائه گردد.

رنگ در تاریخ ایران

در طول تاریخ ایران و به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقش مهمی را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی ویا یک دوره تاریخی بوده است در ادیان الهی و کتب آسمانی، گاه رنگ ها به هر دو مفهوم معنوی و حقیقی خود دیده می شود درانجیل، کتاب مقدس مسیحیان، رنگهای سبز، طلایی، قرمزو آبی به صورت صفت و در معانی حقیقی آن دو رنگ سفید و سیاه، به عنوان صفت
دسته بندی هنر و گرافیک
فرمت فایل doc
حجم فایل 81 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 125
رنگ در تاریخ ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

در طول تاریخ ایران و به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقش مهمی را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی ویا یک دوره تاریخی بوده است. در ادیان الهی و کتب آسمانی، گاه رنگ ها به هر دو مفهوم معنوی و حقیقی خود دیده می شود. درانجیل، کتاب مقدس مسیحیان، رنگهای سبز، طلایی، قرمزو آبی به صورت صفت و در معانی حقیقی آن دو رنگ سفید و سیاه، به عنوان صفت و نیز با مفهوم معنوی آن به کار رفته است. پیامبر اسلام، صلوات اللٌه علیه، نیز در حیات پر ثمر خود و در زندگانی روزمره خویش از رنگهای چندی استفاده فرموده اند . هم اکنون نیز رنگ سبز، به عنوان رنگ رسمی بسیاری از کشورهای اسلامی، در پرچم کشورها منعکس است . به کار بردن پرچم، چه نزد ایرانیان چه نزد اعراب قبل از ظهور اسلام متداول بوده است . درفش و پرچم ایران از دوران باستان، در تاریخ شهرت دارد در طول تاریخ پرو نشیب و فراز ایران، رنگ نزد قبایل مختلف و سلسله های حکومتی همواره به عنوان نماد و علامت مشخصه به کار گرفته شده است. در عصر افشار رنگ و پرچم سرخ مورد استفاده بوده و در مراسم رسمی به کار می رفته است.همچنین لباس ارتش ایران نیز از پارچه سرخ ارغوانی تهیه می شد.دراوایل عصر قاجار، رنگ سرخ کماکان جزء رنگهای رسمی دولت ایران محسوب می شد.

واژگان کلیدی: رنگ، تاریخ علم و فنّاوری، فرهنگ ایلامی، تمدن اسلامی، سنت

« بپوشید جامه سپید، که آن نیکوترو پاکیزه ترین رنگهاست »

پیامبر اکرم (ص)

در مطالعات تاریخی و تحقیقات ایران شناسی، بسیاری از نکات حساس و ظریف تاریخی وجود دارد که اگر چه در وهله اول کوچک می نماید اما دارای دیرینه تاریخی و زمینه بسیار قوی اجتماعی و سیاسی است، به طور مثال مفهوم سیاسی و اجتماعی رنگ در رویدادهای تاریخی ایران.

در طول تاریخ ایران به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقش مهمی را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی و یا یک دوره تاریخی بوده است که البته مفاهیم مختلفی را در بر می گیرد. رنگ در تاریخ ایران، با مفاهیم یا معانی حقیقی خود به کار رفته است. در تمدن های کهن و دوران پیش از تاریخ ایران، وسایل و آلات و ابزار مردمان با رنگی تزیین می شد که در آن منطقه وجود داشته است و گاه حتی آن تمدن، مثلأ به مناسبت وجود خاک نخودی رنگ و در نتیجه وجود آلات و ابزار به رنگ نخودی، به تمدن نخودی رنگ مشهور می شد (تپه گیان ایران) در دورانهای تاریخی ایران و مقاطع پیش از ظهور اسلام، به ویژه رنگهای طلایی و نقره ای مورد توجه بود. در ادوار اسلامی و در ممالک اسلامی نیز تنوع شگفت انگیز پوشاکهای مختلف با آداب سنن بومی منطقه تناسب داشت. به طور مثال بدویان از پشم گوسفند سفید، یا موی بز سیاه لباس تهیه می کردند. مردم شهر برقه اغلب قرمز می پوشیدند و در فسطاط (مصر) آنان را با رنگ لباس قرمزشان می شناختند، زیرا که برقه در میان صحرای قرار داشت که دارای خاک و سنگ قرمز بود3 و در کار با آن مصالح

بالطبع لباس را قرمزمی کرد. گاه امر تجارت به یک رنگ کردن البسه مردم، بدون هیچ زمینه تاریخی آن، کمک می کرد.مثلأ ورود مستمر قرمز دانه و نیل و زعفران به ممالک اسلامی، باعث هماهنگی رنگها می شد، اما مسائل و حوادث تاریخی، زمینه دیگری را برای انتخاب رنگها به وجود می آورد.

در ادیان الهی و کتب آسمانی گاه رنگها به هر دو مفهوم معنوی و حقیقی خود دیده می شود. در انجیل کتاب مقدس مسیحیان رنگهای سبز، طلایی، قرمزو آبی به صورت صفت و در معانی حقیقی آن و رنگ سفید و سیاه به عنوان صفت و نیز با مفهوم معنوی آن به کار رفته است4.

در قران کریم رنگهای سبز در سوره 37 آیه 80، سوره55 آیه 87 5-رنگ زرد در سوره 2 آیه 69-رنگ قرمز در سوره 35 آیه 27-رنگ سفید در سوره 2 آیه 187 و بالاخره رنگ سیاه در سوره 2 آیه 187 آمده است.

پیامبر اسلام، صلوات الله علیه نیز در حیات پرثمر خود و در زندگانی روزمره خویش از رنگهای چندی استفاده فرموده اند.بعد ها در طول تاریخ و در طی قرون رنگ سبز به صورت نمادی از پیام حضرت ختمی مرتبت و شعار دین مبین اسلام در آمد. هم اکنون نیز رنگ سبز به عنوان رنگ رسمی بسیاری از کشورهای اسلامی، در پرچم کشورها منعکس است . در کتابهای مختلف که در مورد شیوة زندگی و سیره آن حضرت به تحریر در آمده است، مولفان گاه به صراحت و زمانی به طور غیر مستقیم به رنگهای مورد استفاده ایشان اشاره کرده اند . در بخشی از سیره نبوی کتاب طبقات تألیف محمد بن سعد (متوفی 320 ه.ق) که کاتب محمد بن عمر واقدی بوده است،5 آگاهی های ا زعادات لباس پوشیدن پیامبر اسلام آمده است. به طور مثال فضل .. از ابوقلابه نقل می کند که پیامبر فرموده است : از محبوب ترین جامه های شما در نظر خداوند جامه سپید است، در آن نماز بگذارید و مردگان خود را در آن کفن کنید.6 یا اینکه پیامبر فرموده است بر شما باد پوشیدن جامه سپید، زندگان شما آن را بپوشند و مردگان خود را در آن کفن کنید.7

همچنین نقل شده است که پیامبر را در حال طواف دیدم که حوله سبز بر دوش داشت و شانه چپ خود را پوشید و شانه راستش برهنه بود.8 نیز اینکه پیامبر را در حالتی دیدم که دو برد سبز پوشیده بود.9

از آنجایی که نحوه زندگانی حضرت ختمی مرتبت حتی در کوچکترین اعمال آن حضرت مورد توجه فراوان اطرافیان و پیروان بوده، نباید تعجب کنیم که طبقات می گوید هنگامی که نمایندگان بنی عامر در مکه(محله ابطح) به خدمت پیامبر رسیدند پیامبر در داخل خیمه ای سرخ رنگ بود.10 یا رسول خدا روزهای جمعه برد سرخ می پوشید و در دو عید (فطر و قربان) عمامه سرخ می بستند.11 همچنین از قول یکی از نزدیکان پیامبر نقل شده که گفته است هیچ کس را در جامه سرخ زیباتر از رسول خدا ندیدم. درود و سلام خدا بر او باد.12 نیز از جابر عبدالله در همین منبع نقل می شود پیامبر روزهای عید قربان و عید فطر و جمعه ها حله و برد سرخ رنگ خود را می پوشید. شبیه چنین جملاتی نیز از جانب عبیدالله بن موسی که از نزدیکان بود گفته شده است که هیچ کس از خلق خدا را در حله سرخ زیباتر از رسول خدا ندیده ام.13 در سال فتح مکه، در محل قدید نزدیک مکه مردانی که ملاقات رسول خداوند آمدند همگی مسلمان شدند و خواستند که در پیشاپیش لشکر قرار بگیرند و رنگ پرچم آنان سرخ باشد.14 همچنین بد نیست که گفته شود که پیامبر اکرم دستور دادند

در طول تاریخ ایران و به ویژه در دوران اسلامی، رنگ نقشی مهم را در مقاطع مختلف داشته و حتی نمادی از یک واقعه تاریخی و یا یک دوره تاریخی بوده است که البته مفاهم مختلفی را در برمی گیرد.

از قول یکی از نزدیکان پیامبر نقل شده ات هیچ کس از خلق خدا را در حله سرخ زیبا تر از رسول خدا ندیده ام.

که بر روی قطعه چرم سرخی فرمانی نوشته شود که موجب آن منطقه عقیق به خاندان بنی عقیل داده شود.15 طبقات همچنین از قول نزدیکان پیامبر می نویسد که گاهی پیراهن و رداء ازار رسول خدا را با زعفران و ورس رنگ می کردند و پیامبر آن را می پوشید و بیرون می آمد.16 همچنین پیامبر دارای ملافه زرد رنگی بوده اند که با ورس رنگ شده بود.17 علاوه بر آن ذکر می کند که «پیامبر وارد مکه شد، در حالی که عمامه (دستاری) سیاه بر سر داشت» و نیز نفل می کند که« پرچمها و رایات رسول خدا سیاه بود.»18 واقدی از ابوبکر نقل می کند که گفته است:« شنیدم عباس بن عبدالمطلب می گفت رو00ل خدا در حج خود بر خانه کعبه جامه های گرانبهای سیاه پوشاند.»19 خوارزمی در مفاتیح العلوم می نویسد از جمله اصلاحاتیکه اعراب بعد از ظهور اسلام در کتابهای فتوح، مغازی و تاریخ به کار بردند، کلمه شرطیون است.« شرطیون یعن کسانی دارای پرچمهای سیاه هستند و رئیسشان را صاحب الشرط می گویند.»20

به کار بردن پرچم، چه نزد ایرانیان چه نزد اغراب قبل از ظهور اسلام متداول بوده است. درفش و پرچم ایران از دوران باستان، در تاریخ شهرت دارد.21 یکی از مناصب معمول در میان خاندان قریش پرچمداری بود که در آن ایام به آن عقاب می گفتند، ظاهراً قریش نام عقاب را از رومیان گرفته بود زیرا علامت رسمی دولت روم عقاب بوده است.22 در سیره حلبیه روایت شده است که« در جنگ بدر کبری سه پرچم داشتند یکی سفید و دو سیاه . حضرت رسول، پرچم سفید را به مصعب بن عمیر دادند، یکی از پرچمهای سیاه را به مردی از انصار واگذار کردند و اما پرچم سوم سیاه که نامش عقاب و از مرط عایشه تهیه شده بود به علی بن ابیطالب دادند.»23

همچنین منابع در مورد رایات پیامبر اسلام نیز مطلبی نوشته اند . به طور مثال مجمل التواریخ و القصص به نقل از کتاب شرف النبی می نویسد که رایتی سیاه که آن را عقاب می گفتند لوای سپید بود.24

علاوه بر آن نقل شده است که« پرچم حضرت رسول نیز رنگ سیاه داشته است،» ولی صاحب آثار الاموال می نویسد که «پاره ای از پرچمهای پیغمبر پفید رنگ بوده است.»25 اعراب در همان صدر اسلام در جنگ نهاوند که در سال 21 هجری قمری (642م) صورت گرفت، در لشکر کشی خود پرچم به همراه داشتند.

مورخ شهیر برتولد اشپولر درباره صدر اسلام گزارش می دهد که به محض آنکه مسائل خوارج پیش آمد آنان رنگ قرمز را به عنوان شعار خود انتخاب کردند.26

گاه دانشمندان علوم دینی نیز وقایع تاریخی و شدت وآن را با رنگ سنجیده اند، به طور مثال شیخ صدوق (ابن بابویه ) فقیه عالیقدر جهان تشیع در کتاب علل الشرایع چنین آورده است: « وقتی آسمان را سرخ بینی همرنگ خون تازه و آفتاب را بر دیوار چون مفرش زرد، بدان که حسین کشته شده است.» از همان ایام شهادت حضرت امام حسین است27 که رنگ سرخ دارای مفهوم سیاسی و اجتماعی شد.

امویان به استناد کتاب آثار الاول پس پیامبر اکرم رنگ پرچم را عوض کردند و« پرچم امویان سرخ شد.»28 اما بعد ها امویان رنگ سفید را مظهر خود قرار دادند و این امر حتی برای امویان اندلس هم معتبر بود.29 مجمل التواریخ و القصص حتی می نویسد که «علامت و کسوت بنی امیه سبز بوده است،»30 اما اغلب منابع، رنگ سفید را به امویان نسبت داده اند.

علویان هم ابتدا رنگ سفید را برای خود انتخاب کردند : «چون کار ناصر (کبیر) به آمل مستقیم شد عبدا… به ساری علما سپید کرد و مردم را با دعوت خواند.»31

همچنین در حرکتهای ناحیه رویان یاد آور می شود که : « مازیاردر حال پیش خلیفه مسرعی روانه کرده بود و نمود که مردم رویان و ثغرچالوس خلع طاعت امیر المؤمنین کردند و محمد‌بن موسی را فریفته و یاور گرفته و علویی را به خلافت نشانده، شعار سپید گردانیده اند»32 در مورد ناآرامیهای موجود در ساری توسط علویان آمده است که : «…. و غافل نشسته بود که ناگاه آواز تکبیر و صلوات شنیدند و علمهای سپید در ساری آورند ولوله دیلم درافتاد.»33 وبالاخره اینکه « محمد‌ زید لشکر رافع را در آن سال نفقه داد تا رافع شعار و علم سپید کرد.»34 حتی بعدها پرچم سفید علویان به سبز تبدیل شد( نگاه کنید به پاورقی 46) . ثعالبی در یتیمه‌الدهر اشاره به سپید پوشی شیعیان برخی ازشهرهای ایران دارد و می‌گوید: « مردم ( شیعه ) قم، کاشان و کرج را در جشنها و اجتماعات باجامة‌ سپید بینی و … »35 عباسیان برعکس امویان رنگ سیاه را شعار خود قرار داردند.36 هنگامی که ابومسلم در رمضان 129 هجری قمری( ژوئن 747 میلادی) در نزدیکی مرو اعلام موجودیت سیاسی کرد، پرچم سیاه عباسی را به اهتزاز درآورد.37 عباسیان هنچنان شعار و رنگ سیاه را تا زمان مأمون حفظ کردند و به همین جهت آنان را « المسوده» ( سیاه جامگان ) می نامیدند.38 اما به محض آنکه حضرت امام علی بن موسی‌الرضا( ع) از جانب خلیفه به عنوان ولیعهد تعیین گردید، رنگ سبز جانشین سیاه شد، زیرا که سبز نمادی از پیامبر(ص) شده بود: « مأمون در روز دوشنبه ماه رمضان سال 201 هجری قمری ( 817 میلادی) به ولیعهدی پساز خودبا وی ( رضا علی‌بن موسی‌بن جعفر علیه‌السلام) بیعت نمودم و مردم را به جای سیاه، سبز پوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت… و کسی نماند که لباس سبز نپوشد.»39

اما کم و بیش رنگ سیاه در نزد عباسیان و مأموران دولتی حفظ گردید و به خصوص فضاوت مانند دیگر کارکنان حکومتی می‌بایستی لباس سیاه رنگ بر تن کنند. درسال 237 هجری قمری، زمانی که حارث بن‌مسکین قاضی مصر شد، از او خواسته شد که لباس سیاه بپوشد، اماوی خودداری کرد. دولتیان او را ترسانیدند و گفتند در این لباس طرفدار بنی‌امیه قلمداد خواهد شد و او پذیرفت و پشمینة سیاه پوشید.40 درقرن چهرم هجری قمری( دهم میلادی) پوشیدن لباس سفید برای مدان کماکان بنابر روایت و توصیة‌ پیامبر (ص) وجود داشت و زنان هم می‌توانستند لباسهای رنگ به رنگ برتن کنند، اما رجال دولتی در روزهای رسمی، لباس مشخصی داشتند. خطیب بغدادی از حدود سال 400 هجری قمری گزارش می‌دهد که فقط خطیبان و مؤذنان موظف بودند، قبای سیاه بپوشند و ظاهراً روزهای جمعه نیز می‌بایست سرشناسان و دولتیان جز با قبای سیاه دیده نشوند.41 اما در همین ایام، خلفای فاطمی برخلاف عباسیان، رنگ سفید را شعار خود کردند. پرچم فاطمیان هم به رنگ رسمی، سفید انتخاب شده بود.42 کسوت (روپوش) اهدایی خلفای فاطمی برای پوشش کعبه نیز رنگ سفید داشت،43 در حالی که خلفای عباسی، پارچه‌ای به رنگ سیاه پیشکش می‌کردند. ابن جبیر سیاح اسپانیایی که در قرن ششم هجری قمری( دوازدهم میلادی) از کعبه دیدن کرده است، از روپوش و کسوت سبز سخن می‌گوید که رنگ آن سبز مغز پسته‌ای بامنگوله‌های صورتی بوده است.44

عباسیان همچنان شعار و رنگ سیاه را تا زمان مأمون حفظ کردند و به همین جهت آنان را « المسوده» ( سیاه جامگان) می‌نامیدند. اما به محض آنکه حضرت امام علی‌بن موسی الرضا(ع) از جانب خلیفه به عنوان ولیعهد تعیین گردید، رنگ سبز جانشین سیاه شد، زیرا که سبز نمادی از پیامبر (ص) شده بود

در اواخر قرن چهارم هجری قمری ( دهم میلادی) در فسطاط مصر، در مراسم سال نو، مردم شخصی را به نام میر نوروزی انتخاب می‌کردند. این مرد صورت خود را سفید رنگ می‌کرد و با لباس قرمز سوار مرکبی می‌شد و در بازار به گردش می‌پرداخت و به مردمآب می‌پاشید.

مراسم آب‌پاشی که از سنتهای قدیمی ایرانیان بود، در سال 363 هجری قمری( 974 م.) توسط خلیفه ممنوع شد،

در قرن چهارم هجری قمری پوشیدن لباس سفید برای مردان کماکان بنابر روایت وتوصیة پیامبر (ص) وجود داشت و زنان هم می‌توانستند لباسهای رنگ به رنگ بر تن کنند

اما به زودی مردم آن را مجدداً مرسوم کردند.45 در قیامهای علیه عباسیان، رنگ بار دیگر مفهوم تاریخی خود راحفظ کرد، چنانچه پیروان المقنع، جامه و رنگ سپید را انتخاب کردندوبه همین دلیل به آنان مبیضه یاسپید جامگان می ‌گفتند.46 علویان نیز ابتدا رنگ سفید را شعار خود قرار دادند، اما پس از ولیعهدی امام رضا(ع) آن را به سبز تبدیل کردند47 گذشته از زمینة سیاسی رنگ سفید در مقابل رنگ سیاه عباسیان، به طور کلی سفید در خراسان پیشینة سنتی نیز داشت. به طور مثال درخراسان سفید، رنگ مراسم سوگواری نیز بود و در قرون نخستین اسلامی نیز به همین منظور به کار رفته است. زمانی که فرستاده خلیفه، خبر مرگ القادر خلیفه عباسی را به محمود غزنوی داد « امیر ماتم داشتن ببسیجید و دیگر روز که بار داد بادستار و قبا بود سپید، و همه اولیاء و حشم و حاجیان با سپید آمدند.»48 در سرزمینهای غربی ممالک اسلامی یعنی اندلس و غرب مراکش ( مغرب) هم سفید علامت عزاداری بود( امروزه نیز در بخشهای کوچکی این رسم وجوددارد)، در حالی که در غرب ایران در مواقع عزاداری از رنگهای تیره کبود، نیلی و سیاه استفاده می‌شد. اما کماکان زمینة اجتماعی شعار سفید در برابر شعار سیاه عباسیان قوی بود. در اواسط قرن سوم هجری قمری ( نهم میلادی) که سرزمین طبرستان، مرکز تجمع مخالفان عباسی و پناهندگان زیدیه شده بود، دیلیمان نیز مانند اغلب آنان، جامه سفید برتن کردند و با پیرچم سفید به مبارزه برخاسنتند.49

در عصر متوکل خلیفة عباسی در سال 5- 234 هجری قمری ( 849 م، ) یهودیان مجبور شدند ستارة داوود را با پارچه ای زرد رنگ به لباس خدو بدوزند، تا از پیروان دیگر ادیان مشخص شوند.50

از دیگر حرکتهای اجتماعی اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری قمری، حرکت بابک خرم‌دین در آذربایجان علیه دستگاه خلافت عباسیان بود. خرم‌دینان رنگ وشعار قرمز را برای خود انتخاب کرده بودند و به همین دلیل نیز در تاریخ به « محمره» مشهور شدند.

سیاست نامه دربارة‌ این حرکت چنین می نویسد: « در سنة‌ اثنی و ستین و مأیه در ایام مهدی، باطنیان گرگان که ایشان را سرخ علم خوانند، یعنی محره، قوتی گرفتند عظیم و باخرمه‌دینان دست یکی کردند و گفتند ابومسلم زنده است، ماملک بستانیم و بدو باز دهیم.»51

با پیدایی گروههای مختلف تصوف، رنگ همچنان مفهوم سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کرد و حتی در در جات عرفانی برخی از شاخه های تصوف مفهوم و معنی خاص یافت، اما کماکان رنگ سبز به عنوان نمادی از اعتقادات مذهبی و قرمز به عنوان نموداری از خونخواهی و باز یافتن حق از ظالم ظاهر می‌شد. در جهان عرفان و تصوف رنگهای ذیل به کار رفته است: سرخ، سبز، ازرق( کبود)، زرد، سپید و سیاه.52 در قرن پنجم هجری قمری ( یازدهم میلادی) پیروان حسن صباح برای آنکه بتوانند به بزرگان وقت نزدیک شوند، لباس و جامه کبود صوفیان را دربر می‌کردند. 53با سقوط عباسیان و از همان اواخر حکومت خلفاء، به تدریج پوشیدن پارچه‌های خوش رنگ و براق جایگزین رنگهای سفید و سیاه شد.54 مردم عادی می‌توانستند، جامه و کفش قرمز بپوشند، همان گونه که در این ایام در نزد قیصر روم نیز مرسوم بوده ئو حتی ولیعهد بیزانس یک کفش به رنگ سیاه و دیگری به رنگ قرمز می پوشید اما اشراف ایران پوشیدن کفش قرمز را عیب می دانستند.55

در حکومتهای دیگر نیز رنگ کم و بیش مفهوم اجتماعی خود را داشت در نزد قراخانیان علاوه بر معانی اجتماعی رنگ، مفهوم جغرفیایی آن نیز به شدت حفظ شده بود. قراخانیان ابتدا رنگهای سیاه و سپید و سپس قرمز و آبی را برگزیدند زیرا که این رنگها نمادی از جهات اربعه بود. سیاه برای شمال، سفید برای مغرب، قرمز برای جنوب. و بالاخره آبی برای نشان دادن جهت شرق به کار می رفت.56 گذشته از جهات چهار گانه در ایران هم دلیل جغرافیایی ممکن بود به شکل دیگری بروز کند. در ولایت اصطخر (فارس) شهری وجود داشت که آن را بیضا می نامیدند زیرا دارای قلعه سفید بود که از دور می درخشید و سفیدی آن از جاده های دور به چشم می‌خورد.57 در قرن پنجم هجری قمری(یازدهم میلادی) سلجوقیان ابتدا پرچم قمز رنگ داشتند اما بعد ها آن را به سیاه تبدیل کردند.58 انوری درباره پرچم سلطان سنجر (511-552 ه.ق، 1157-1118م)در قصیده خود در بغداد و در مدح سنجر اشاره به پرچم سیاه و چتر خود سفید وی دارد:

بگشاد کارها حجرالاسود و سزد

کامد برنگ رایت عالم گشای شاه

و در بیت آخر همین قصیده:

بادا مرصع از گهر اختران سعد

چتر سپید پیکر خرشید سای شاه59

همچنین مجیر الدین بیلقانی شاعر معروف در مدح اتابک محمد پهلوان و رنگ سرخ شعار سلجوقیان چنین سرود است:

رایت سرخ ترا کافسر فتح و ظفر ست

مایه نصرت و پیرایه لشکر گیرند60

در مورد شعار غزنویان و پرچم سلطان محمود غزنوی (421-388ه.ق، 1030-998م)و رنگ سیاه آن فرخی سیستانی گفته است:

گفتا : کنون کجاست مراده نشان ازو ؟

گفتم: به زیر سایه آن رایت سیاه61

شعار خوارزمشاهیان (628-470ه.ق، 1231-1077م) نیز سیاه بوداست. نسوی در وقایع ایام جلال الدین و حمله مغول می نویسد:

… جمعی سواران قریب سیصد نفر اینجا آمدند با علمهای سیاه و خبر دادند که جلال الدین با ماست و تاتاران را که مقیم نسااند قتل کردیم.62

در عصر مغولان علامت ریاست نظامی پرچم سیاه بود، و در واقع پرچم سیا سلطان خاقان(چنگیز خان )به امپراطوری جانشین او رسید.63 همچنین پس از تجزیه مغولستان به خانات متعدد در نیمه دوم قرن دهم هجری قمری(شانزدهم میلادی) فرقه جدید بودایی به نام زرد کلاهان به وجود آمد که در زندگی اجتماعی مغولان تأثیر فراوان گذاشت.64

در قرن نهم هجری قمری(پانزدهم میلادی) دو سلسله «قرا» قوینلو و «آ ق »قوینلو (گوسفندان سیاه و سفید)نام سیاسی خود را علاوه بر دیگر مسائل با خود داشتند.65 در آغاز قرن دهم هجری با روی کار آمدن سلسله صفویه و حکومت قزلباشان رنگ قرمز مفهوم اجتماعی خاصی یافت زیرا که حکومت صفوی با کمک قبایل قزلباش (سرخ سر) روی کار آمده بود. عالم آرای عباسی درباره شهرت این خاندان چنین می گوید: «حیدر در رویای صادقانه شبی در خواب دید که او را منهیان عالم غیب مأمور گردانید که تاج دوازده ترک که علامت اثنی عشریت است از سقرلاط قرمزی ترتیب داده، تارک اتباع خود را به آن افسر بیاراید. سلطان از مشاهدا این خواب، کلاه شادمانی بر تارک سر افکنده طاقیه ترکمانی را که متعارف آن زمان بود، به تاج دهاج دوازده ترک حیدری تبدیل کرده اتباع کرامش اقتدا به آن حضرت کرده تمامی منسویان این خاندان به این افسر گرامی از سایر الناس امتیازیافته بدین جهت آن طبقه جلیل الشأن به قزلباش اشتهار یافتند.»66 بدین سان کلاه و رنگ قرمز، نماد حکومت صفوی شد.

علماء و بزرگان علوم دینی عصر صفوی نیز مانند دانشمندان متقدم، توصیه های در مورد برخی رنگها کرده اند. به طور مثال مرحوم علامه محمد باقر مجلسی دانشمند و فقیه معروف عهد صفوی در بعضی آثار خود مطالبی را به این امر اختصاص داده است که عیناً نقل می شود:

بهترین رنگها در جامه سپید است و بعد از آن زرد و بعد از آن سبز و بعد از آن سرخ نیم رنگ، کبود و عدسی و مکروه است سرخ تیره مخصوصاً در نماز و پوشیدن جامة سیاه کراهت شدید دارد در همه حال مگر در عمامه و عبا و موزه و … و در چند حدیث معتبر از حصرت رسول صلی الله علیه و اله منقول است که بپوشید جامه سپید که آن نیکوتر و پاکیزه ترین رنگهاست و مرده های خود را در کفن کنید.از حضرت صادق علیه السلام مروی اسا که حضرت امیر المومنین علیه‌السلام در اکثر اوقات جامه سپید می پوشیدند، و حفص مؤذن روات کرده است که دیدم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در میان قبر و منبر نماز می کردند و جامه زردی به رنگ به، پوشیده بودند .. و در حدیث معتبر منقول است که حکم بن عتبه به خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السلام رفت، دید که جامه سرخ تیره که به کل کافشه رنگ کرده بودند پوشیده است . حضرت فرمودند که در این جامه چه گویی، حکم گفت که چه گویم در چیزی که شما پوشیده باشید اما جوانان شوخ که در میان ما این جامه را می پوشند.

در چند حدیث معتبر از حضرت رسول (ص) منقول است که بپوشید جامة سپید که آن نیکوتر و پاکیزه‌ترین رنگهاست و مرده‌های خود را در آن کفن کنید

این جامه را پوشیده ام که تازه داماد شده ام. در حدیث حسن از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که جامه سرخ تیره پوشیدن، کراهت دارد مگر برای نو داماد. در حدیث معتبر از یونس منقول است که حضرت امام رضا علیه السلام را دیدم که طیلسان کبود پوشیده بودند. از حسن زیارت منقول است که دیدم حضرت ابی جعفر علیه السلام را که جامه به رنگ گل سرخ پوشیده بودند. محمد بن علی روایت کرده است که حضرت امام موسی علیه السلام را یدم که جامه عدسی پوشیده بودند. و از ابی العلاء منقول است که حضرت صادق علیه السلام را دیدم که در حال احرام برد یمنی سبزی پوشیده بودند. از حضرت امام جعفر صادق منقول است که جبرئیل در روز آخر ماه مبارک رمضان بر حضرت رسول صلی الله علیه و اله نازل شد بعد از نماز عصر چون به آسمان رفت حضرت رسول صلی الله علیه و آله فاطمه را طلب فرمود که شوهر خود علی (ع) را بطلب. پس چون حاضر شدند حضرت امیر المومنین علیه السلام را در جانب راست نشانید و دستش را گرفت و بر دامن خود گذاشت حضرت فاطمه را در جانب چپ نشانید و دستش را گرفت و بر دامن خود گذاشت پس فرمود که می خواهید شما را خبر دهم به آنچه جبرئیل مرا به آن خبر داد. گفتند بلی یا رسول الله: فرمود که جبرئیل گفت: که د رقیامت من در جانب راست عرش خواهم بود و خدای تعالی دو جامه به من خواهد پوشاند یکی سبز و دیگری سرخ به رنگ گل، تو یا علی در جانب راست عرش باشی و دو جامه چنین در تو پوشانند . پس راوی عرض کرد که مردم رنگ سرخ چنین مکروه می دانند . حضرت فرمود که چون خدا حضرت عیسی را به آسمان برد دو جامه چنین بر او پوشاند. منقول است که شخصی از حضرت صادق علیه السلام پرسید که در کلاه سیاه نماز بکنم، فرمود که در آن نماز مکن که لباس اهل جهنم است. از حضرت رسول (ص) منقول است که مکروه است سیاه مگر در سه چیز، در موزه و عمامه و عبا.67

در عصر افشار (1210-1147ه.ق، 1796-1735م) طبق گزارش جونس هنوی، رنگ و پرچم سرخ مورد

مرحوم علامه محمد باقر مجلسی دانشمند و فقیه معروف عهد صفوی می‌گوید: ... بهترین رنگها در جامعة‌سفید است و بعد از آن زرد و بعد از آن سبز و بعد از آن سرخ نیم‌رنگ، کبود و عدسی استفاده بوده و در مراسم رسمی به کار می رفته است.68 همچنین لباس ارتش ایران نیز از پارچه سرخ ارغوانی تهیه می شده است.69

در اوایل عصر قاجار، رنگ سرخ کماکان جزء رنگهای رسمی دولت ایران محسوب می شد.علاوه بر آن رنگهای سفید و آبی نیز به صورت حاشیه در بیرقها و شعائر رسمی و مذهبی« دست علی » و« ذوالفقار علی» به کار می‌رفته است.70

در زمان ناصرالدین شاه دیگر رنگ آن مفهوم اجتماعی و سیاسی خود را کمتر داشت اگرچه رنگ رسمی در دستگاهای دولتی کماکان سرخ بود از رنگهای دیگر هم استفاده می شد. با تغییراتی که در ادارات دولتی و نیز قوای نظامی در این عصر پیش آمد بیرقهای متعددی در مراسم به کار رفت. به طور مثال بیرق قاپون که سرخ رنگ بود بیرق فوج پیاده که سفید رنگ بود و با حاشیه سرخ و نوشته بسم الله الرحمن الرحیم بود بیرق تویچی که آبی رنگ و با عبارات بسم الله الرحمن الرحیم و نیز انا فتحنا لک فتحا مبینا و یا نصر من الله و فتح قریب در حاشیه سبز رنگ بود بیرق سوار با رنگ سفید و حاشیه آبی و عبارات مشابه و بالاخره بیرق عزا که به رنگ سیاه و در مراسم عزاداری عاشورا به کار می رفت.71

اما اواخر قرن سیزدهم هجری (بیستم میلادی)در ممالک اسلامی رنگ کماکان نقش حساس را در رویدادهای تاریخ ایفا می کرد. در سرزمین عثمانی در واپسین دهه های قرن نوزدهم و دهه های آغازین قرن بیستم، اعتقادات سنتی و مذهبی گرههای ملک طاوسیان که رنگ آبی را حرام می دانستند مشکلاتی برای دولت عثمانی پدید آورد. زیرا لباس نظامی ارتش عثمانی آبی رنگ بود و پیراهن ملک طاوسی به علت اتقادات مذهبی از پوشیدن اونیفورم ارتش و رفتن به خدمت نظام سر باز زدند همین امر سبب کشتار عظیمی ازآنان شد. در همین عصر در ایران نیز رنگ کماکان مفهوم اجتماعی خود را قوت بخشید که از جمله می توان از حرکت تاریخی میرزا کوچک خان جنگلی نام برد که رنگ قرمز را به عنوان شعار در نهضت جنگل به کا برد.72


بررسی توجه به خط و نوشتار و اهمیت آن

بشر زمانی که خواست آنچه را می اندیشد نقش کند، قدم به دنیای خط و نگارش گذاشت و به دنبال آن طی حدود بیست هزار سال فرایندی طولانی و سراسر دگرگونی را به کندی و با پیچیدگی پشت سر نهاد این مقاله با این هدف نگاشته شده که هرچند اجمالی و گذرا، با کاستی های اجتناب ناپذیر که ناشی از گستره وسیع مطالب در این حوزه بوده، ابتدا رو نوشتی از تاریخ پرفراز و نشیب
دسته بندی هنر و گرافیک
فرمت فایل doc
حجم فایل 133 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 217
بررسی توجه به خط و نوشتار و اهمیت آن

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

طرح تحقیق

چکیده

بشر زمانی که خواست آنچه را می اندیشد نقش کند، قدم به دنیای خط و نگارش گذاشت و به دنبال آن طی حدود بیست هزار سال فرایندی طولانی و سراسر دگرگونی را به کندی و با پیچیدگی پشت سر نهاد.

این مقاله با این هدف نگاشته شده که هرچند اجمالی و گذرا، با کاستی های اجتناب ناپذیر که ناشی از گستره وسیع مطالب در این حوزه بوده، ابتدا رو نوشتی از تاریخ پرفراز و نشیب خط و کتابت در جهان و ایران را به تصویر بکشد، سپس فرضیاتی را در بخش نوشتار مطرح کرده، درستی یا نادرستی انها را مورد بررسی قرار داده و در نهایت نیز پیشنهاداتی در جهت رشد و ارتقای بهره وری فرهنگی از این میراث مکتوب ارائه دهد.

واژگان کلیدی: خط، نویسه، همخوان

مقدمه

خط و نوشتار در واقع وسیله ای برای ذخیره‌سازی اطلاعات است. در جوامع اولیه، پیش از بهره‌گیری از نوشتار، ذخیره‌سازی اطلاعات به کمک حافظه انجام میگرفت. بسیاری از باستان شناسان بر این عقیده پایبندند که فرایند نوشتار از زمانی شکل ‌گرفت که ماده‌ای برای نوشته شدن وجود داشت؛ به عبارت دیگر، موجودیت نوشته وابسته به موجودیت ماده‌ای بود که بتوان روی آن نوشت. نوع این ماده بر تکامل خط، شکل و اندازه ابزار نوشتار تأثیر داشته است. همانطور که گفته شد پیشینه نوشتار به معنی عام، حدوداً به 20000 سال می‌رسد و از جمله موادی که نوشتار روی آنها صورت گرفته می‌توان به سنگ، چوب، فلز، پوست، برگ درخت، استخوان، صدف، گِل‌رُس و غیره اشاره کرد.

انسان ها در غارها برای نخستین بار، تصاویر را بر روی سنگ و دیوار رسم کردند. انها در مرحله نخست تصویرهای واقعی را برای ارتباط ترسیم کردند و با این کار خط تصویری آغاز شد. از آن پس تقریبا هفده هزار سال طول کشید تا هنر خط و نوشتار، شگفت انگیزترین دستاورد انسان، به صورت تدریجی تکامل یابد. باستان شناسان معتقدند که احتمالا انسانهای اولیه علامتهای مکتوب را به منظور حفظ حکایتهای خود و تاریخ نویسی ابتدایی به کار گرفته اند.تعداد فراوان تصویر ها وعدم امکان نقش کردن مسائل عاطفی، کمبودهای این روش نگارش بود.کم کم تصویرها شکل ساده تر و نمادین تری به خود گرفتند و برای مفاهیم عاطفی علائمی قراردادی وضع شد. (مثلا نقش دو پا نشانه راه رفتن وچشم اشک آلود نشانه اندوهگینی بود) و در نهایت مجموعه این تلاشها نوعی خط اندیشه نگار را در دسترس نگارندگان قرارداد.

اهمیت نوشتار در سیر تحول جوامع انسانی به حدّی است که به اعتبار بهره‌گیری یا عدم بهره‌گیری از خط، جوامع انسانی را به دو گروه "دارای خط" و "فاقد خط" تقسیم کرده‌اند.

خط و نوشتار را می‌توان با دو مفهوم عام و خاص مورد اشاره قرار داد. مفهوم عام آن بر هر گونه استفاده از فرایند نوشتار جهت ذخیره‌سازی و انتقال اطلاعات دلالت می‌کند. بدیهی است که نوشتار با این مفهوم، کلیه نگاره‌های ما قبل تاریخ و مفاهیم منقوش بر دیواره غارها، خطوط تصویری و حتی خطوط امروز را نیز در برگرفته در حالی که نوشتار به معنی خاص یعنی مجموعه‌ای از نشانه‌های نوشتاری که بر پایه ویژگی‌های آوایی زبان نظام یافته باشد پدیده‌ای است که امروزه به آن "الفبا" گفته می‌شود. پیشنیه نوشتار با این مفهوم به حدود هزاره سوم پیش از میلاد می‌رسد و از کهن‌ترین سرزمین‌هایی که از آن بهره گرفته‌اند می‌توان به بین‌النهرین، چین، مصر، و یونان اشاره کرد.

ضرورت و اهمیت تحقیق

همچنانکه به سمت دوره جدید تکنولوژی اطلاعات پیش می رویم، ذخیره سازی، حفظ و در نهایت اشاعه دانش به تدریج وابستگی خود را به فرایند نوشتار و خط از دست می دهد. رایانه ها با استفاده از ضربه های مثبت و منفی، اطلاعات را در یک حافظه الکترونیکی ذخیره می کنند، کاری که روزگاری در عصر سنتهای شفاهی در مغز انسان انجام می شد. حال که در اطراف ما همه چیز در حال دگرگونی است، شاید وقت ان فرا رسیده باشد که به ارزیابی دوباره ای از مفهوم نوشتار و خط بپردازیم اما اینبار آن را از دیدگاه کارایی در ذخیره سازی اطلاعات و نه صرفا زبان مد نظر قرار دهیم، اطلاعاتی که طبعا در بقای اقتصادی و سیاسی یک جامعه ضروری و حیاتی می نمایند.

هدف از تحقیق

هدف از این تحقیق توجه به خط و نوشتار در مفهوم موجود در گذشته و اکنون به عنوان عامل ذخیره سازی اطلاعات و بررسی کنش متقابل میان جامعه و نوشتار در اعصار مختلف است.

فرضیات تحقیق

1- اینطور به نظر می رسد که اختراع بخش اعظمی از خطوط مورد استفاده توسط اقوام در محدوده های جغرافیایی مختلف با انگیزه تجارت و بازرگانی همراه بوده است؟

2- خط در هر منطقه جغرافیایی زائیده شرایط همان منطقه بوده و ویژگی ها و خصوصیات خط های دیگر در ماهیت انها تاثیری نداشته است؟

3- به نظر می رسد، توسعه تکنولوژی و در نیتجه ان کاهش اهمیت خط و نوشتار در حال حاضر، تاثیر مثبتی در رواج خط تصویری داشته است.

فصل دوم

منشاء و تکامل خط

خط چیست و چه کسی بدان نیازمند است؟

نوشتار به طور کلی نوعی ذخیره سازی اطلاعات است، اگر چه تنها گونه آن نیست. سالها پیش از پیدایش خط و حتی همزمان با ‌آن، حافظه انسان این وظیفه را بر عهده داشته است. جوامع بشری، انجام این مهم را به حافظه گروهی از فرهیختگان و برگزیدگان واگذار کرده بودند؛ هر چند باید اذعان داشت که این دو شیوه ذخیره سازی اطلاعات تفاوتهای بنیادی با یکدیگر دارند که بیشتر به انتقال و انتشار اطلاعات مربوط می شود انتقال شفاهی اطلاعات به تناسب ماهیت و پیچیدگی اش، مستلزم تماس شخصی و اغلب طولانی و ممتد دو تن یا بیشتر است و غالبا محتاج مدت زمانی است تا انتقال دهنده مطمئن شود که اطلاع گیرنده، مطالب را به حافظه سپرده و میتواند به دیگری منتقل سازد در نوشتار، اطلاعات به شیوه ای عینی نگاشته می شود و اگر متن مورد نظر، منقول باشد ،در تمامی شرایط زمانی و مکانی ،برای کلیه افرادی که بتوانند آن را بخوانند، قابل استفاده خواهد بود حافظه در اینجا نیز نقش بنیادین بر عهده دارد، اما این بار به صورت کوششی که یک بار و برای همیشه انجام می گیردکه همانا یادگیری قواعد ابتدایی یا پیچیده خط مورد استفاده است پس از پشت سر گذاردن این مرحله، تمامی اطلاعاتی که بدین طریق ذخیره شده است در دسترس آگاهان این قواعد قرار خواهد گرفت

نوشتار مزایای دیگری نیز به همراه دارد میزان داده هایی که حافظه انسان قادر به نگاهداری است بسیار محدود می باشد، در حالیکه، برای مقدار اطلاعاتی که می توان به صورت مکتوب ذخیره کرد،دست کم از دیدگاه نظری، هیچگونه محدودیتی وجود ندارد از این گذشته، ذخیره اطلاعات در قالب نوشتار، انسان را از وظیفه دشوار جذب کامل و احتمالا دایمی برخی اطلاعات ویژه رها می سازد و امکان تامل و بازنگری آن را بدست می دهد. بدین ترتیب، انسان نه تنها قادر به فراگرفتن دانش گذشتگان خود است، بلکه امکان بکارگیری آن را برای دست یازیدن به کشفیات نوین و نتیجه گیری های جدید نیز مهیا می سازد، تا از این طریق بر مجموعه داده های موجود بیافزاید از این عبارت می توان چنین گرفت که اطلاعات مکتوب قابل تغییرند، در حالیکه در گونه ملفوظ، به تفکر انتقادی اجازه بروز داده نخواهد شد؛ به همین دلیل اشعار، چه مذهبی و چه غیر مذهبی؛ در پرداختن به تاریخ، خواه افسانه، خواه حماسه یا نیمه تخیلی؛ یا اطلاعات محرمانه ای که نباید از محدوده گروهی خاص فراتر رود، به گونه ملفوظ زبان ارجحیت داده شده است.

اگر نوشتار صرفا اندوخته اطلاعات باشد، گونه های آن از ارزش یکسانی برخوردار خواهد بود هر جامعه ای اطلاعات لازم برای بقای خود را ذخیره می کند، نا از آن طریق بتواند عملکرد موثری از خود بروز دهد بدین ترتیب نقاشی های ما قبل تاریخ بر روی صخره ها، ابزارهای کمک حافظه ای، چوب خط، ریسمان گره خورده، خطوط تصویری، هجایی، همخوانی یا الفبایی در بنیاد با یکدیگر تفاوتی ندارند بدین ترتیب نه خط ابتدایی وجود دارد، نه خط پیشاهنگ و نه خطی را می توان برزخی قلمداد کرد (اصطلاحاتی که در کتابهای تاریخ خط زیاد به کار می رود )،زیرا جوامع در مرحله خاصی از توسعه اقتصادی و اجتماعی خود صورتهای معینی از ذخیره اطلاعات را به کار می گیرند و اگر صورتی خاص از اندوخته اطلاعات بتواند هدف مطلوب را تحقق بخشد، همان صورت خاص، برای جامعه بکار گیرنده اش، شکل مناسب نوشتار خواهد بود

تمامی گونه های خط را در بنیاد می توان به دو گروه اندیشه نگار و آوانگار تقسیم کرد در خطوط اندیشه نگار، اندیشه به طور مستقیم منتقل میز شود برای نمونه، تصویر (پا) می تواند به معنی (پا) یا (رفتن) باشد و تصویر (درخت) معنی (درخت) یا (تازه)،(سبز)،(زندگی)یا نظایر آن را القا کند خط آوانگار بسیار پیچیده تراست و برخلاف آنچه تجربه و آموختۀ ما تلقین می کند، طبیعی تر یا الزاما کارآمدتر نیست، بلکه از بسیاری جهات فرایندی پر پیچ وخم و تا حدی غیر طبیعی است اندیشه، نخست باید به آواهایی از یک واژه یا جمله خاص در زبانی مشخص، برگردانده شود و سپس به شکل نشانه اى بر یک صفحه کنده کاری، نقاشی یا نقر شود این نشانه ها اغلب با مفهوم اندیشه اصلی کوچکترین رابطه ای ندارند از آنجا که هدف نهایی از ذخیرۀ اطلاعات، همانا ایجاد ارتباط است، این نشانه ها را باید به آواهای موجود در زبان برگرداند و بدین ترتیب واژه، جمله و اندیشه اصلی را در ذهن خواننده بازسازی کرد ؛و این دقیقا همان نگرشی است که مردم ابتدایی بدون داشتن خطی براى خود، به مساله دارند.

اگر چه تمایز میان این دو خط، مطلق و بنیادین است، لیک قراردادن تمامی خطوط به طور کامل و قاطع در قالب یکی از این دو گونه، اشتباهی فاحش است. این امر که کدام خط در جامعه به کار می رود یا برگزیده می شود، بیشتر به ویژگیهایی آن جامعه وابسته است و نه بر عکس؛ به عبارت ساده تر، خط به تنهایى قادر به تغییر یک جامعه نیست. اگر خط با حیات و بقای یک جامعه بی ارتباط باشد،جامعه یا آن را به کلی نخواهد پذیرفت ویا تنها بطور محدود و غالبا برای استفادۀ بخش کوچکی از افراد ممتاز جامعه، به قبول آن تن درخواهد داد. هرگاه جامعه ای به مرحله ای از توسعه رسیده باشد که به وجود دستگاه نوشتاری خاصی برای بازرگانی وادارۀ امور ضروری ملزم گردد، مساله را به شکلی برای خود حل خواهد کرد؛ بدین ترتیب که یا نوعی خط از میان صورتهای غیر شفاهی و از پیش موجود ذخیره سازی اطلاعات(از قبیل ابزارهای کمک حافظه، نشانه های دارایی نما، نمادهای تصویری و چوب خط ها) پدیدار خواهد شد و یا به تناسب نظام سیاسی جامعه، دستگاه نوشتاری جامعه ای دیگر، که الزاما جام غالب نیز نیست، به همان شکل اصلی یا با تغییراتی مورد استفاده قرار خواهد گرفت. این موضوع حتی در شرایطی که صورت نوشتاری مذکور با ویژگیهای زبانشناختی جامعه وام گیرنده نیز نامتناسب باشد، مصداق دارد؛ در این مورد می توان بین النهرین و ژاپن را نمونه آورد. در مقابل اما جامعه ای را سراغ نداریم که نخست گونه نظام مندی از نوشتار را بسط داده و سپس میزان کارآیی اجتماعی و اقتصادی خود را افزایش داده باشد. خط قادر به پدید آوردن تمدنی نوین یا گونه ای تازه از اجتماع نیست، اما این امکان برای اجتماع وجود دارد تا گونه ای نوین از ذخیره سازی اطلاعات را بیآفرینند.اکنون به ارزیابی این دو گروه عمده بپردازیم. پیش از این، دربارۀ مزایای گروه نخست ، یعنی صورت اندیشه نگار خط گفتگو کردیم. این مزایا به امکان انتقال مستقیم اندیشه از نویسنده به خواننده بدون میانجیگری زبانی خاص مرتبط است. به عبارت دیگر، این گونه خط مستقل از زبان است و به هر زبانی می تواند خوانده شود و درک گردد. در این مورد مى توان خط چینى را نمونه آورد. اشکال این خط کثرت نشانه هایی است که باید مورد استفاده قرار گیرند و طبعا بخاطر سپرده شوند. تعداد این نشانه ها برای مقاصد ادبی 50000 و برای استفاده های روزمره بین 2000تا 4000 است.در خطوط آوانگار نخست اندیشه به آوا برگردانده می شود؛سپس آواها به صورت نشانه های قراردادی و غالبا مجرد نمایانده شده و سپس این نشانه ها به آواهای همان زبان و در نهایت به اندیشه اصلی برگردانده می شوند. هرگاه زبانی دارای دستگاه نوشتاری مدونی باشد،تغییر صورت نوشتاری تابع تغییرات آوایی خواهد بود واز آنجا که تغییر خط به کندى صورت مى پذیرد،صورتهاى گفتارى و نوشتارى مى توانند تفاوت قابل توجهى با یکدیگر داشته باشند. براى نمونه مى توان از زبان وخط انگلیسى نام برد.این مساله در مورد زبانهایى نیز که از خط آوانگارى متفاوت با ساخت آوایى خود استفاده مى کنند،مصداق دارد.از سوى دیگر یک خط آوانگار،خواه همخوانى،خواه هجایى یا الفبایى،امتیازات بیشمارى دارد. خطوط هجایى،همخوانى والفبایى در مقایسه با 50000یا دست کم 2000 نشانۀ خط چینى یا 700 نشانۀ هیروگلیف مصرى،مى توانند وظیفۀ خود را با 20 تا 60 نشانه انجام دهند. بدین ترتیب،چنین خطوطى با صرفه تر بوده،براى یادگیرى محتاج زمانى کمتراند و از نظر حجم متن نوشته شده نیز احتیاج به فضاى کوچکترى دارند ،بنابراین خطوط آوانگار مقرون به صرفه اند.حال پرسش این است که کدام اجتماع مى تواند تنها از خط اندیشه نگار و نمادهاى تماما قراردادى نشده استفاده کند،و بخش مهمى از تفهیم وتفهم را به خیالپردازى شخصى وتجارب مشترک نویسنده و خواننده واگذار نکند؟و کدام جامعه براى حیات و بقاى خود به نظام مقرون به صرفه و طبقه بندى شده اى از نشانه ها نیازمند است،تا سرانجام به خطى در مرحلۀ کاملا آوایى دست یابد؟خطوط اندیشه نگار براى جوامعى که ساخت اقتصادى ماقبل سرمایه دارى دارند،بخوبى کفایت مى کند.استمرار وبقاى این چنین جوامعى بیشتر بر کوششهاى فرد یا گروههاى ناپایدارى استوار است که بطور موقت از اجتماع شکارچیان،شبانان ابتدائى و کشاورزان ساده تشکیل مى شوند.این افراد به اقتضاى موقعیت و در پى نفع متقابل،تشکیل گروه-نه دولت-مى دهند. این دوران را عصر حماسه یا بقولى عصر جادو نامیده اند؛مرحله اى که در آن دین و اجتماع،تاریخ و افسانه در هم آمیخته اند وسنتهاى شفاهى نیرومندى را به وجود آورده اند که در حافظه ها نقش بسته ویا به صورت حکایات تصویرى بر جاى مانده است.در سوى دیگر جوامعى قرار دارند که بقایشان در گرو تلاش هماهنگ نیروى کار براى آبیارى است؛ یکى از ویژگیهاى این گونه جوامع ارزشگذارى هر چه بیشتر بر دارایى است و مفهوم دارایى نیز ضرورتا با اندیشۀ دولت همراه است.دارایى ممکن است به یک فرد،خوانواده یا گروه تعلق داشته باشد؛اما سرانجام تمامى دارایى ها،دارایى تولید کننده،مالک،خوانواده یا گروه،باید به طریقى به تملک دولت درآید و دولت به مجموعه اى از کالاها،زمین هاو افرادتبدیل شود.از آنجا که دارایى و بویژه مازاد آن که اساس رونق است،تنها از رهگذر کوششهاى جمعى قابل حصول است،دولت براى هماهنگى و نظارت بر دارایى ها وتولیدکنندگان و حمایت از آنها در مقابل تجاوزات داخلى و خارجى به قوانینى نیازمند است.بدین ترتیب تنها با وجود یک نظام ادارى متمرکز وسازمان یافته،مى توان از طغیان هاى سالانۀ رود نیل بهره بردارى کرد.بدیهى است که به دلیل اهمیت دارایى،نقل وانتقال قانونى آن،یعنى تجارت نیز به همین اندازه به امنیت محتاج است. تجارت وادرۀ امور،اقداماتى به حساب مى آیند که باید به سرعت و دقت قابل ملاحظه اى انجام گیرند.بنابراین ،تعدادى نشانه که به سرعت قابل یادگیرى،نوشتن، وخواندن باشد،بطور مسلم بر ابهامات یا پیچیدگیهاى موجود در نوشته اى اندیشه مدار،برترى دارد.اکثر خطوط آوانگار در جوامع متمایى به سرمایه دارى یا جوامعى که از نوعى تکنولوژى ابتدایى برخوردار بوده اند، بسط یافته است. این خطوط حدود 4000تا3000سال قبل از میلاد مسیح در هلال حاصلخیز، حدود 2000سال ق.م. در خاوردور و احتمالا حدود 1000سال ق.م. در امریکاى مرکزى رواج داشته اند. در بین النهرین، مصر و کرانۀ دریاى اژه فهرستهایى است. همچنین فرمانهایى از شاهان و اشاراتى به خدایان نیز، معمولا بر روى سنگ یا موادى دیگر از این دست بر جاى مانده است؛ خدایانى که غالبا با فرانروایان زمینى متشابه یا یکسان انگاشته شده اند.به تدریج و در بعضى موارد حتى با کشمکش فراوان، شکل نوین و رمزبندى شدۀ خط در حوزۀ ادبیات مذهبى و غیر مذهبى بجاى سنتهاى شفاهى بکار رفت.

انتقال اندیشه

انتقال مستقیم اطلاعات بدون دخالت زبان تجربه اى است که به سپیده دم تاریخ بشر باز می گردد اندیشه را می توان به شیوه های دیداری گوناگون انتقال داد استفاده از اشیاء ، الگوها، طرحهای مجرد یا هندسی، نمایش تصویری انسان، حیوانات، گیاهان و اشیاء از جمله این شیوه ها به شمار می آیند در بسیاری از موارد، برای ذخیرۀ بخش ویژه ای از اطلاعات، ترکیبی از دو یا سه عنصر مورد استفاده قرار می گیرداشیاء می توانند هشدار دهنده باشند؛ برای نمونه پوشیده شدن یک راه فرعی از برگ و علف ،نشانگر آن است که از این راه کسی گذر نمی کند و همین امر می تواند از انحراف مسیر ما پیشگیری کند نشانه ها می توانند جهت نما باشند براى مثال شاخه ای که زیر پا در زمین فرورفته باشد می تواند حاکی از گذر شخصی از آن مسیر باشد و یا مسیری را که باید طی شود بنمایاند اینگونه نشانه ها می توانند یادآور یک حادثه، شخص یا مکان باشند. بسیاری از اطلاعات ذخیره شده را می توان با تغییر یا تزئین اشیاء به کمک نقاشی حکاکی و حجاری یا ساختن اشیاء مصنوعی تزئینی، عرضه داشت براى مثال مى توان چوبدستی پیام دهندۀ بومیان استرالیا را مطرح ساخت این چوبدستی ها استوانه اى یا مسطح بودند ونشانه هایى برروى آنها نقش شده است نشانه ها اغلب در حضور شخص حامل پیام کننده ومعنى هر یک از آنها بدقت براى وى تشریح مى شده است این چوبدستى ها بخش ضرورى از فرهنگ بومى این مردم به حساب مى آمد وافراد کثیر وپراکندۀ اجتماع را به یکدیگر پیوند مى داد در بسیارى از موارد حمل چنین چوبدستى خاصى مى توانست گذر امن حامل آن را از سرزمین دشمن تضمین کند موچ ها که قبل از اینکاها در پرو مى زیستند،براى ارسال پیام،نشانه هایى متشکل از نقطه و خطوط موازى یا ترکیبى از هر دو را بر دانه لوبیا نقش مى کردند در قبرهاى موچ ها کیسه هایى چرمى مملو از این گونه دانه هاى لوبیا به دست آمده است آنها همچنین در صحنه هاى نقاشى شده بر روى ظروف گلى افرادى را نقش کرده اند که به وضوح وبه جدیتى وصف نا پذیر،مشغول حمل این کیسه ها هستند کمربندهاى خر مهره اى (ایراکو)هاى امریکاى شمالى،ترکیب طرح و رنگ را براى انتقال پیام به خدمت گرفته است این کمربندها در مراسم آیینى وجشن ها به عنوان پول رایج ونوعى عامل تشخص وزیبنده سازى مورد استفاده قرار مى گرفت این نوع کمربندها مانند سایر انواع بافتنى ها،بر روى داربستهاى منحنى شکل بافته مى شد وبا مهره هایى از صدف دریایى،حلزون وگوش ماهى تزئین مى گشت در اکثر این کمربندها طرحهایى یک رنگ بر روی زمینه ای از رنگی دیگر بکاربرده می شد وجز این دو،رنگ دیگرى مورد استفاده قرار نمى گرفت رنگ هاى تیره نشانه جدیت، خشونت، خطر، دشمنى، اندوه و مرگ بود از رنگ سفید به عنوان نشانۀ شادى وجنگ استفاده مى شد کمربندهاى رنگین و ظریفتر به مفهوم اعلام جنگ یا پیمان صلح بودند؛این در حالتى بود که براى اعلام جنگ بر زمینۀ سیاه،تبرى قرمز نقش مى شد وبراى پیمان صلح، دودست سیاه بر زمینۀ سفید قرار مى گرفت به همین ترتیب ،عناصر زبانى نیز چه از رهگذر تداعى اندیشه وچه از طریق تداعى آوایى مى توانند نفش داشته باشند بسیارى از اشیاء تزئینى و ابزارهاى موجود در منازل(اشانتى) ها نشانگر اندیشه هایی هستند که در قالب زبان به گونه ضرب المثل بیان شده اند براى نمونه تصویر کنده شده بر روی یک چپق،پرندهاى را نشان مى دهد که سر خود را برگردانده است چنین تصویرى مى تواند بیانگر این احساس باشد که (انسان نباید از بازنگرى به گذشته و پى بردن به اشتباهات خود گریزان باشد) تصویر تمساحى که ماهى به دندان گرفته است مى تواند در مفهوم دو ضرب المثل بومى بکار رود که (فقط تمساح پلید همزیست خود را مى درد)و(آنچه نصیب ماهى مى شود،سرانجام از آن تمساح خواهد بود)روش پیچیده تر انتقال پیام از طریق اشیاء،استفاده از نوعى پوستۀ صدف در میان قوم (یوروبا)در نیجریه است یک پوستۀ صدف نشانۀ (طغیان وشکست)،دو پوسته در کنار یکدیگر نشانۀ (رابطه و ملاقات)و سه صدف جدا از هم حاکى از (جدایى ودشمنى)است شش صدف در کنار یکدیگر به معنی (مجذوب) است توانایى ذخیره اطلاعات عددى همواره بخشى نا گسستنى از نوشتار بشمار مى آمده است در این مورد مى توان از شیوۀ کار (مایا) ها،خط عبرى و الفباى رومى مثال آورد دانه هاى شن ، صدف، لوبیا، یا حتى قطعات چوب را مى توان براى ذخیره سازى اطلاعات عددى به کار برد چوب خط و ریسمانهاى گره دار نیز در مقیاسى پیچیده تر ،ایفاگر همین نقشند چوب خط ها معمولاذ بر روى عصا،چوب وگاهى اوقات نیز بر روى ستون ها و در در ودیوار نقش مى بستند وبدین طریق وجود وخاطرۀ اشیاء ،ارقام و رویدادهاى خاصى به ثبت مى رسیدند شمار حیوانات شکار شده ،دشمنان کشته شده ،تعداد مردان یا اسبان مورد نیاز در یک اردوگاه روزهای مسافرت یا زمان غیبت از منزل ،مقدار کالاهاىفروخته شده و کیفیت این کالاها و نظایر آن از این جمله اند به هرروى،نقش اصلى چوب خط،همواره ثبت بدهى بوده است بدهکار و بستانکار به کمک چوبخط حساب روشنى از پول یا کالاهاى مبادله شده در اختیارداشته اند چوبخط در بیشتر نقاط جهان و تقریبا در تمامى جوامع به کار مى رفته است برخى از صاحبنظران بر این عقیده اند که چوبخط در تکامل خط چینى نقش مهمى ایفا کرده است نمادها واشکال هندسى و مجرد مانند دایره ،چرخ،حلقه،شانه،مثلث،کمان،مارپیچ،خطوط دندانه دار ونظایر آن نیز در بسیارى از تصویرهاى موجود بر روى صخره هاى ماقبل تاریخ و پس از آن،دیده شده اند این نشانه ها گاهى اوقات به همراه نشانه هاى نوشتارى وغالبا به صورت منفرد تصویر شده اند باید اذعان داشت که معنى دقیق این نگاره ها تا حدودى در هالۀ ابهام قرار دارد،هر چند چنین مى نماید که نوعى مشخصۀ کلیشه ای ثابت به شمار مى رفته اند که در ارتباط با نشانۀ دارایى،نشانه هاى هویت وتمایز،ودر نهایت به عنوان علایم متمایز سازندۀ خطى مورد استفاده قرار گرفته اند این نشانه ها در خط غالبا ونه همیشه،تجرید نشانه هاى تصویرى پیشین بشمار مى آمدند،اما سعى در تفسیر وتعبیر نشانه هایى که خارج از قلمرو نوشتار نظام مند یافته شده اند،یعنى بیشتر نشانه هاى موجود در دنیاى کهن،هنوز تا حد زیادى در بوتۀ حدس باقى مانده است

در آستانۀ قرن حاضر،(پیته) دانشمند فرانسوى در غارى در نزدیکى مرز اسپانیا ،قطعات کوچکى سنگ چخماق متعلق به 8 تا 12 هزار سال ق.م.را کشف کرد که با نشانه هایى به رنگ قرمز وسیاه تزئین شده بود ظاهر برخى از این قطعات عده اى از صاحبنظران را به چنین پندارى واداشت که این نشانه ها با علایم موجود در خطوط آوانگار مدون،از جمله خطوط هجایى اژه اى ،خط همخوانى سامى و حتى خطوط الفبائى موجود در ارتباط است؛هر چند باید پذیرفت که این حدس ها متقاعد کننده نمى نمایندزیرا فاصلۀ زمانى طولانى،یعنى چیزى بیش از شش تا هشت هزار سال و وجود نشانه هاى مشابهى بر روى قطعاتى از سنگ،بلور،لوبیا و صخره ها در فاصله هایى بسیار دور از مدیترانه چنین قیاسى را بى اعتبار مى کند علاوه بر این،هر گونه مقایسۀ مبتنى بر شکل ظاهرى نشانه هاى منفرد،آنهم نشانه هایى که کم و بیش بصورتى تصادفى از دو گونۀ متفاوت ذخیرۀ اطلاعات،یکى شناخته شده مانند خط و دیگرى ناشناخته انتخاب شده باشند،بى معنى مى نماید کوشش براى ارائه تعبیرى نمایه اى وضمنى،مثلا دایره بجاى خورشید،شانه به جاى زن یا ریسندگى،خطى مار پیچ بجاى شکم،خورشید یا چاه آب و غیره به عنوان نشانه هاى رمزى و ساده شده از تصاویر اصلى ،اگر چه تا اندازه اى معقول مى نماید، اما در نهایت به همان اندازه فاقد قطعیت است نشانه ها، نمادها و انگاره هاى هندسى اغلب به عنوان نشانه هاى ملکیت بکار مى رفته اند نشانه هاى مالکیت از بسیارى جهات هنوز هم شکل انتفاعى نوشتار به شمار مى روند و در قالب(امضاء)قدرت را استقرار بخشیده یا مالکیت را مشخص مى سازند این نشانه ها با عناصر موثر در تکامل خط نظام مند رابطه ای تنگاتنگ دارند.اهمیت روز افزون دارایی شخصی،درک منزلت اجتماعی آن در یک جامعه طبقاتى ،تشخیص لزوم حفاظت از آن ودرک این مهم که دارایى باید در چهارچوبى ادارى قابل تشخیص باشد،از جمله عناصر مؤثر در تکامل خط بشمار مى آیند. مهرهاى شخصى که در بین النهرین باستان براى امضاء بکارمى رفت از هزاره چهارم پیش از میلاد کاربرد داشته است.پس از هزاره سوم ق.م.،همراه با اهمیت روز افزون تجارت و بازرگانى،اهمیت آن نیز افزایش یافت. در این دوره،خط به طور کامل تدوین یافته،لیک هنر پیچیده اى تلقى مى شد که بیشتر در اختیار طبقه تحصیلکرده وکاتبان بود.بازرگانان،نیازمند ابزارى ساده تر بودند که بتواند به سرعت متعلقات را مشخص کند.قراردادها را رسمى سازد و اموال ودارایى ها را علامت زند.باید اذعان داشت که ارتبط میان این مهر ها ،نشانه هاى دارایى نما وخط مدون بسیار جالب مى نماید.در دره (سند)نشانه هایى بر روى مهر ها به دست آمده اند که هنوز ناشناخته مانده و در دست مطالعه و بررسی قرار دارند انسانها در تمامى اعصار،اشکال ساده علایم دارائى را بکار برده اند.از زمان هاى گذشته تا به امروز،شبانان کوچ رو و گله داران یکجا نشین از این نشانه ها براى داغ زدن بر دام خود به یکسان استفاده کرده اند و این امر جوامعى را نیز که اقتصادشان مبتنى بر برده دارى بوده،شامل شده است.داغ زدن بر انسان و حیوانات را مى توان در مفهومى کاملا متفاوت ومقیاسى انتزاعى تر،نشانه هم هویت دانستن یک فرد با یک خدا،یا یک فرد با گروهى خاص تعبیر کرد.نشانه هاى قبیله اى و خانوادگى نیز که گاهى اوقات مورد استفاده اشخاص بیسواد قرار گرفته است،در این مقوله جاى مى گیرد.علایم منقوش بر ظروف گلى در مصر باستان،امروزه نیز در نقش هاى سرامیک ونقره کارى یا کنده کارى بر سایر فلزات گرانبها تقلید مى شود.علاوه بر این مى توان از علایم سنگ تراشان کرانه دریاى اژه،فلسطین،آناتولى یا اروپاى قرون وسطى و نشانه هاى گوناگون تجارى یا علایم سردر میهمانخانه ها یا نشانه هاى خانواده هاى اشرافى در شجره نامه ها یاد کرد.این گونه نشانه ها و نمادها از جمله لباسهاى متحدالشکل،اعلان ها،پرچمهاى ملى و غیره،نوعى حقوق اختصاصى را نمایان مى دارند.

ابزارهاى کمک حافظه ای را باید بحق یکى از وسایلى دانست که به امر ارتباط و حفظ اطلاعات یارى مى دهند.این ابزارها،حوزۀگسترده اى ازنظامهاى ذخیرۀ اطلاعات را شامل مى شوند و در واقع مى توان گفت که تمامى صورتهاى نوشتارى تا حدى معین در زمرۀ این وسایل قرار مى گیرند.ابزارهاى کمک حافظه اى در حد فاصل میان سنتهاى شفاهى ونوشتار قرار مى گیرند ودرک آنها در انحصار تفسیرگران زبردستى است که بر روشهاى تبیین میراث فرهنگى وسنتى خود تسلط دارند.این تفسیرگران از قدرت و نفوذ فراوانى برخوردارند زیرا قادرند دربارۀ مقدار اطلاعاتى که باید براى بخشهاى معینى از جامعه مکتوم بماند،تصمیم بگیرند. بنابراین،چنین مى نماید که تفسیر اینگونه ابزارهاى کمک حافظه اى به سنتهاى شفاهى وشاید حتى به اطلاعات سرى نیازمند بوده است.ابزارهاى کمک حافظه اى مى توانند شامل اشیاء ساده،تزئینات روى اشیاء،نمادها، نشانه ها،انگاره ها،تصاویر منفرد یا پرده هاى داستان نگار باشند.برخى از آنها بسیار پیچیده بوده و مرز میان انتقال اندیشۀ محض،تصویرنویسی،تصویرنگارى وخط آوانگار را درمى نوردند.در این ابزارها اطلاعات مهم وزندگینامه قبایل،تاریخ مقدسات ومطالب دنیوى،افسانه ها ورویدادهاى واقعى به صورتى یکسان در هم تنیده شده اند. براى نمونه،قبیله( مائورى) در زلادنو از صفحات چوبى اره مانندى براى حفظ نسب نامۀ خوداستفاده مى کردند وجوانان مکلف بودند نام هر یک از اجداد خود را بر اساس دندانه هاى موجود بر آن ذکر کنند.بومیان استرالیا در این مورد از نوعى صفحه سنگى یا چوبى بنام چورینگا استفاده مى کردند؛بر روى این ابزار خطوطى انتزاعى نقش بسته بود و موجوداتى اسطوره اى را که ویژگیهاى انسان-حیوانى داشتند به اجداد نخستین انسانها مرتبط مى ساخت.به اعتقاد آنان،این موجودات اساطیرى در (عصر رؤیا)میهن بر جاى مانده را بنا نهادند و از خود سابقه اى بر جاى گذاردند که تاکنون هدایت کنندۀ کردار انسانها بشمار مى آیند.این ابزارها در اماکنى مقدس نگاهدارى مى شد و ورود به این اماکن براى زنان و جوانان نابالغ ممنوع بود؛سرپیچى از این امر خطر مرگ در پى داشت. در قبایل امریکاى شمالى،تاریخ دودمان،افسانه ها ورویدادهاى مهم بر استوانه هایى توتم گونه ثبت مى شد. ابزارهاى کمک حافظه اى مى توانند در زندگى محرمانه وسیاسى جامعه نیز نقش داشته باشند.در این مورد می توان از (لوکاسا)به معنى (دست دراز)یا چنگال سخن به میان آورد.این وسیله،نوعى ابزار کمک حافظه اى سرى بشمار مى آمد که توسط یکى از اجتماعات مخفى ونیرومند (لوبا)ى ساکن زئیز در آفریقا بنام(مبودى)،ساخته و نگاهدارى مى شد.اشیاء و تزئینات نیز مى توانند هر چند به صورت تجربى با گونه هاى زبانى و آوایى ذخیرۀ اطلاعات،ارتباط برقرار سازند؛اما گذر قطعى از انتقال اندیشه به شکل منظمترى از نوشتار ونهایتا خط آوانگار احتمالا از قلمرو ابزار کمک حافظه اى صورت گرفته است.در این مورد مى توان خط تصویرى متداول سرخپوستان را که ککوین نامیده مى شود و نوع دیگرى از آن را که ککینووین مى نامند،به عنوان مثال مطرح کرد.گونۀ دوم را کاهنان بومى به کار مى برند و از آن براى به خاطر سپردن صورت درست واژگان و ترتیب آنها در طلسم ها و اوراد جادویى استفاده مى کنند.در اینجا،یک تصویر نمایانگر یک تصور،مفهوم یا رویداد نیست بلکه جمله یا شعرى مشخص است که تنها یک صورت گفتارى صحیح دارد.به عبارت ساده تر،هر تصویر مشخص داراى یک صورت صحیح مى باشد.بدین ترتیب،تصاویر بمانند یک متن خوانده مى شوند.ابزارهاى کمک حافظه اى در سطحى پیچیده تر،در زمره عناصر متشکله یک خط تقریبا آوایى قرار مى گیرند.نوشته هاى (آزتک)هاى مکزیک را مى توان تا اندازه اى ، گونه اى ابزار کمک حافظه اى دانست که تنها از طریق مفسران تعلیم دیده قابل درک است. ابزارهاى کمک حافظه اى را نباید صرفا متعلق به گذشته دانست؛ما نیز به هنگام گره زدن یک دستمال براى آنکه مطلبى را به خاطر آوریم یا مؤمنى که با حرکت دانه هاى تسبیح نظم صحیح برخى عبادات را به خاطر مى سپارد یا کودکى با کشیدن خط در تقویم یا بر روى دیوار تعداد روزهاى مانده به تعطیلات یا عید راثبت مى کند،گونه هاى از ابزارهاى کمک حافظه اى را بکار گرفته ایم.تصاویر همواره یکى از ابزارهاى مهم ذخیرۀ اطلاعات بوده اند.تصویر حیوانات،انسان واشیاء که بر دیوارۀ غارهاى زیرزمینى در محل هایى چون (آلتامیرا)در اسپانیا یا(لاسکو)در فرانسه دیده شده اند،شاید با جادو رابطه اى داشته یا نداشته باشند،اما ما به طور قطع مى توانیم بگوئیم که نشانه هاى یاد شده نقش ذخیره سازى اطلاعات وایجاد ارتباط را،که مسلما براى زندگى اجتماعى و اقتصادى ابداع گران آن حیاتى بوده است،ایفا مى کرده اند.

تفاوت عمده میانخط تصویرى و تصویرنگارى، از قبیل هیروگلیف مصرى و گونه هاى مشابه آن،در این امر نهفته است که تصویرنگارى تا جایى که بشکل نشانه هاى منفرد،یعنى تصاویر مربوط مى شود،به درجۀ بالائى از تجرید ورمز بندى رسیده بود.بدین ترتیب مى توان گفت که هر نشانه موجود در تصویرنگارى از معناى معینى برخوردار است که اکثرا بر واژه اى از یک زبان خاص انطباق مى یابد.نشانه هاى بکار رفته در خط تصویرى بطورعمده،در ترکیب با یکدیگر معنى مى یابند.این نشانه ها،فرایند اندیشه را در کلیت خود به نمایش مى گذارند واندیشه را به عناصر آوایى سازنده اش از قبیل واژه،هجا،همخون یا واکه تجزیه نمى کنند.تعداد نشانه ها در تصویر نگارى کم وبیش ثابت است و گزینش یا افزایش آنها بصورتى تصادفى امکان پذیر نیست.بنابراین،چنین می نماید که گرایش به صرفه جویى وکاهش تعداد نشانه هاست -هر چند در اینجا نیز تصویرنگارى چینى استثناء است-.در بیشتر موارد،ترتیب نشانه هاى تصویرى،از قواعد نحوى معینى تبعیت مى کند.به عبارت دیگر،عناصر زبانى ونهایتا عناصر آوایى زبان،به مؤلفۀ مهمى از ذخیرۀ اطلاعات مبدل مى شوند.

خط تصویرى واندیشه نمایى هنوز هم در زندگى روزمرۀ ما نقش مهمى ایفا مى کند.مسافران مى توانند با اتومبیل خود از انگلستان رهسپار جنوب فرانسه شوند،بدون آنکه کلمه اى انگلیسى یا فرانسه بدانند،زیرا تمامى اطلاعات لازم را از طریق علایم ونمادها کسب خواهند کرد.آنهاقادرند اطلاعاتى از قبیل پیچ جاده،راه فرعى،تعمیرجاده،تصادف،پمپ بنزینواقامتگاههاى میان جاده را به راحتى کسب کنند.

تصاویر ونمادها در بازرگانى وتجارت جهانى نقش بسزایى دارند.یک دست لباس شاید در ژاپن،هنگ کنگ،کره،تایوان یا هند به دست کسانى که زبان مشترکى ندارند وقادر به خواندن خط یکدیگر نیز نیستند،تولید شود،اما بر آن لباس برچسبى نصب مى شود که چگونگى شستشو،اطو ومقدار استفاده از مواد پاک کننده را در ارتباط با آن نشان مى دهد. برنامۀ پیش بینى وضع هوا در تلویزیون بدون اطلاع از زبان گوینده،براى همگان به راحتى قابل درک است،زیرا در این برنامه معمولا از تصاویرى استفاده مى شود که در صطح جهان کم وبیش شناخته شده اند. یک قطعه ابر سیاه به نشانه باران،تکه اى ابر سفید با اشعه هاى سفید یا زرد به نشانۀ هواى آفتابى و تکه اى ابر در کنار چند دایرۀ کوچک سفید به علامت برف مى تواند نشانگر وضع هواى فردا یا تعطیلات پایان هفته باشد.

خط تصویرى اطراف ما را فراگرفته است.استفادۀ همگان از برخى تصاویر ونشانه ها سبب پذیرفته شدن آنها در مقیاسى جهانى است.دربارۀ نشانه هاى دیگرى چون علایم ایمنى،مهندسى،علمى،پزشکى،دارویى ورایانه نیز نوعى توافق عمومى بوجود آمده است.

بدین ترتیب همراه با کاهش اهمیت نوشتار به دلیل توسعۀ تکنو لوژى جدید خط تصویرى مى رود تا به گونۀ مطلوبى از ابزار ارتباط مبدل شود.بین المللى شدن امورى از قبیل مسافرت و تجارت،ضرورت همکارى در زمینه هاى صنعتى،امنیتى،دفاعى وبازرگانى ،فهم آسان ارتباط گیرى و ذخیره سازى اطلاعات را الزامى ساخته است و این نیازى است که مرزهاى زبانى موجود را در مى نوردد.

یکى از پیشرفتهاى شایان توجه در این زمینه،رواج روزافزون کتابهاى مصور است؛کتابهایى که کم وبیش تصویرى اند وحداقل نوشته را به همراه دارند.به همین دلیل،داستانهاى مصور کودکان در انواع پاورقى یا کتاب کامل نیز از محبوبیتى فزاینده برخوردار است.در این قبیل آثار،تصاویر با جملات ساده اى در حاشیۀ متن به صورت گفتگو یا توضیح ترکیب مى شود.خط تصویرى ما را مستقیما به آینده مى کشاند.(پایونیز 10)،سفینۀ بدون سرنشینى که در سال 1972 به فضا فرستاده شد و با عبر از منظومۀ شمسى،راه خود را در فضا ادامه مى دهد،صفحۀ آلومینیومى طلاکارى شده اى را به عنوان پیام با خود به همراه دارد.بر این صفحه تصویر مرد وزنى کنده کارى شده است؛مرد دستان خود را به نشانۀ سلام بالا برده وبا این کار شمایل ظاهرى انسان وحس دوستى او را به انواع احتمالى حیات نشان مى دهد.در کنار این مجموعه نمادهاى دیگرى نیز حک شده اند که سطح دانش و تکنولوژى بشر را در آستانۀ سفر پایونیر به نمایش می گذارد

زبان وخط

رابطه میان زبان وخط آنقدر که سوابق وتجارت ما ممکن است به ذهن ما القا کند بدیهی وبنیادی نیست. نخستین هدف کلیه نظام های ذخیره اطلاعات حفظ دانش است و دانش تمامی اندیشه ها پندارها واقعیت ومفاهیم را دربر دارد. دانش می تواند همانند برخی از هنرها بصری بوده یا چون موسیقی شنیداری یاهمچون ریاضیات فیزیک و شیمی عددی باشد. در واقع دانش مجموعه تمامی تجارت بشری از دیرباز تاکنون است. بنابراین تنها تا مهدوده ای که دانش بکمک زبان بیان می شود می توان ذخیره اطلاعات را با زبان مکتوب یکسان پنداشت وحتی با تمامی این مقدمات زبان گفتاری و نوشتاری را نمی توان همواره همسان دانست. این تمایز چه درنمایش آواها بکمک نویسه ها وچه دراستفاده از واژه ها یا بیان جملات به چشم می خورد.دراینجا به عنوان نمونه نویسه a انگلیسی را می توان مطرح ساخت که دست کم ازپنج تلفظ متفاوت برخوردار است.یک زبان واحد را می توان به چند خط گوناگون نگاشت.درزبان مصری باستان بطور همزمان از سه خط مختلف هیروگلیفی هیراتی ودموتی استفاده می شده است . همین زبان پیش ازقرن دوم ق.م. به خط یونانی و پیش ازقرن چهارم میلادی به الفبای قطبی نیز نوشته می شده است .

یکی از بارزترین مواردی که فقدان رابطه نزدیک میان زبان وخط رامشخص می سازد پذیرش خطی خاصتوسط زبانهایی کاملا متفاوت است.دراین مورد می توان از خط میخی نام برد که دراصل برای زبان پیوندی سومریان ابداع شده بود که هجاو واکه در آن نقش مهمی را ایفا می کردند. بابلیان سامی این خط را به خدمت زبانی درآوردند که معنی واژه ها در آن به گروهبندی همخوانها (خوشه های همخوانی) وابسته بودوواکه ها نقشی جنبی بر عهده داشتند . خط چینی نیز به همین ترتیب برای زبانی کم و پیش فاقد دستورو بر خورداراز انبوهی واژه های تک هجایی طراحی شده بوده وبا استفاده از افزونه هایی پیچیده درخدمت زبان پیوندی


از دلاکروا تا نئوامپرسیونسیم

در این پیشگفتار ابتدا ما خلاصه ای از زندگی نامه دلاکروا ، نقاش برجسته که در 30 آوریل 1798 میلادی به دنیا آمد، می پردازیم و دلاکروا هنرش را از مادرش به ارث برد و با اینکه وی در دوره نوجوانی پدر و مادر خود را از دست داد وی هیچگاه خود را در این راه گم نکرد و به جنگ های آفریقا رفت و شاهکارهای متعددی خلق کرد و آثار معروف او قتل عام کیوس ، فاجع سیو، آزا
دسته بندی هنر و گرافیک
فرمت فایل doc
حجم فایل 6695 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 67
از دلاکروا تا نئوامپرسیونسیم

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فهرست

عنوان صفحه

پیشگفتار

مقدمه.......................................................................................................................... 1

فصل اول : کلاسیک و رمانتیک

هنر اوزن و لاکروا ...................................................................................................... 3

هنر کلاسیک و دموکراسی.......................................................................................... 5 رمانتیک 8

نئوکلاسیک ................................................................................................................ 10

رمانتیک در برابر کلاسیک ......................................................................................... 13

مقایسه کلاسیک و رمانتیک........................................................................................ 14

فصل دوم : رئالیست و ناتورالیست

گوستا و کوربه ........................................................................................................... 21

ژان فرانسوا میله.......................................................................................................... 23

انور دمیه..................................................................................................................... 25

نانوتورالیست.............................................................................................................. 28

فصل سوم : امپرسیونیسم و تئوامپرسیونسیم

امپرسیونسیم................................................................................................................ 36

امپرسیونسیم در سینما و عکاسی................................................................................. 42

پیدایش نئوامپرسیونیسم.............................................................................................. 43

نئوامپرسیونسیم........................................................................................................... 47

فعالیت های وان گوگ ............................................................................................... 53

نظریه سینیاک.............................................................................................................. 54

نتیجه گیری ............................................................................................................... 58

فهرست منابع ............................................................................................................. 60

شرح کار عملی

تصاویر کار عملی

پیشگفتار

در این پیشگفتار ابتدا ما خلاصه ای از زندگی نامه دلاکروا ، نقاش برجسته که در 30 آوریل 1798 میلادی به دنیا آمد، می پردازیم و دلاکروا هنرش را از مادرش به ارث برد و با اینکه وی در دوره نوجوانی پدر و مادر خود را از دست داد وی هیچگاه خود را در این راه گم نکرد و به جنگ های آفریقا رفت و شاهکارهای متعددی خلق کرد و آثار معروف او قتل عام کیوس ، فاجع سیو، آزادی و رهبر مردم از آن جمله است. در هنر کلاسیک آزادی اندیشه و فراگیری دموکراسی ظاهراً هرگز با خشونت و انتظام سازگار نیست و رابطه پس طبیعت گرایی و انتزاع در هنرهای تجسمی عصر کلاسیک حتی از آنچه در نمایشنامه می بینیم پیشرو و بارزتر است.

رمانتیک جنبشی است که در اواخر دوره هیجدهم و اوایل سده نوزدهم فسخ و شکل گرفت، رمانتیسم بیشتر گرایش ذهنی ارائه می دهد تا مجموعه ای روش های سبک شناسنامه و بیشتر با بیان ایده ای مرتبط است و نوکلاسیک را باید نهفتی بر پسندی هشیارانه دانست که در سده هیجدهم واکنشی انزجار آمیز علیه افرط گریها و هنر نماییهای باروک دارد و کلاسیسم هنری است بر مبنای اصول و الگوهای ریشه یافته از دوران باستان، و این اصطلاح در برابر هنر رمانتیک است و ویژگی رمانتیک از رشد دادن به جنبه های اجتماعی بود. رئالیسم یکی از جنبش های هنری و ادبی سده نوزدهم است که در فرانسه به وجود آمد و داده رئالیسم یعنی طبیعت گرایی می باشد. و از هنرمندان این سبک می توان از ژان فرانسوامیله، انوره دمیه گوستا و کوربه نام برد. و پس از رئالیسم به ناتورالیسم می پردازیم که ناتورالیسم یا طبیعت گرایی که زمزمه های آن در نیمه دوم قرن نوزدهم به گوش می رسد که ناتورالیسم یعنی طبیعت برای گونه که به نظر می آید بازنمایی می شود و طبیعت گرایی مفهومی متضاد با چکیده نگاری است. و واژه امپرسیونیسم که در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی به نام هنرمندان گمنام که آثارشان را به نمایش گذاشته بودند و سبک امپرسیونیسم بیشتر یک نقاشی نبوده بلکه رویکرد نوین به هنر و زندگی بوده و آثار امپرسیونیست ها تغییرگذرا و ناپایدار در طبیعت بود و نخستین کسی که همراه گروه در سال 1874 به سالن رسمی وفادار ماند مانه بود و نقاشی امپرسیونیسم در آغاز با گنگی و تمسخر مواجه شد و نقاشان این سبک عبارتند از : یوگن بودین و استیتس لپین هلندی این جنبش هستند و امپرسیونیسمها با داستان پردازی به شیوه معمول در سینما مخالف بود و هنر نئوامپرسیونیسم در ایتالیا پا گرفت و هنرمندانی نظیر مگانتینی- پرویاتی و موربلی به آنها پیوستند. نئوامپراسیونیسم نهضتی است که سینیاک و نقاشان دیگری آن را تشکیل داده اند و در اینجا به فعالیت های وان گوگ و نظریه های سینیا پرداخته ایم مانند ترکیب رنگ مایه در چشم و تفکیک عناصر مختلف رنگی موضعی و رنگهای روش و

غیره که در مطالب می خوانید می باشد.

کار بسیار دشوار اما رسیدن به مقصود برایم شیرین و گوارا بود. در اینجا جا دارد از همکاری صمیمانه مدیر گروه محترم آقای اتحادی و استاد بزرگوارم آذرنوش گیلانی یاد کنم که با پذیرش موضوع پایان نامه اینجانب ، مرا در پیشرو این راه یاری رساندند و از هیچ کمکی فروگذار نکردند. امید که توانسته باشم حق این عزیزان را ادا نمایم.

مقدمه

از ویژگی های عالم این است که پیوسته تغییرات و تحولاتی در آن رخ می دهد و با تحقیقات و پژوهش های تازه که از دیدگاههای مختلف درباره زمینه های هنری انجام می گیردد. اطلاعات بیشتر و مدارک بهتری بدست میرسد. بدین جهت همواره ضروری است بر آنچه که قبلاً گفته یا نوشته شده مروری تازه انجام گیرد و با اطلاعات جدیدی تکمیل گردد. تحقیق حاضر که از نظر خوانندگان محترم می گذارد، دارای همین ویژگی و خصوصیت است که درباره مهمترین سبک ها و روش های نقاشی بحث می کند که در جهان هنر بوجود آمده و در حال تغییر و تحول گردیده همگی بر این مطلب توافق دارند که تغییر و تحول نقاشی خصوصیات اجتماعی ، سیاسی، علمی و فرهنگی جامعه بوده، شکل و محتوی آثار، هماهنگ با آن ، موجبات پیدایش این سبک ها گردید و این روش های هنری را تشکیل داده است.

در این تحقیق سعی بر این شده که مختصری در مورد زندگی نامه نقاش برجسته رمانتیسم و سبک های رمانتیک ، نوکلاسیک ، رئال و ناتورالیسم ، امپرسیونیسم و نئوامپرسیونیسم و آثاری چند از هنرمندان این سبک ها را برای شما عزیزان و علاقمندان به هنر و نقاشی نمایش داده باشیم.

برخی از مطالب این کتاب بصورت مقاله و کتابچه و با استفاده از اینترنت و چند کتاب جامع گردآوری شده است.

فصل اول

کلاسیک و رمانتیک

«فردریک اوژن دلاکروا» نقاش معروف فرانسوی (1863 م)

فردریک اوژن دلاکروا ، نقاش برجسته فرانسوی در 30 آوریل 1789 میلادی در اطراف پاریس به دنیا آمد استعدادهای هنری خود را از مادرش به ارث برد. وقتی که اوژن از دایی خود هدیه ای شامل یک جعبه مداد رنگی گرفت، برای کشیدن نقاشی تحریک شد و وارد این هنر گردید. او هر چند در نوجوانی پدر و مادرش را از دست داد و دچار تنگ دستی شد، اما از تلاش دست برنداشت و اولین نمایشگاه نقاشی خود را در سالن پاریس در معرض نمایش قرار داد. در این هنگام مردم او را مسخره می کردند، ولی منتقدین آثار دلاکروا را آثاری بدیع به حساب اوردند. در مدت کوتاهی هنر، او شناخته شد و در مورد استقبال قرار گرفت. او از جوانی به مرض مالاریای مزمن دچار بود و این مرض در حلول عمر دلاکروا، او را رها نکرد ولی با این وجود همچنان کار می کرد و آثار متعددی خلق می نمود. دلاکروا مدتی نیز برای الهام از مناظر طبیعی به قلب جنگ های آفریقا رفت و شاهکارهای معروفی رسم کرده، وی عقیده داشت که کار کردن منتهای لذت و هیجان در زندگی اوست. او از سحرگاه تا دیرهنگام بدون توقف کار می کرد و هنگامی که از لذت کار و هیجانش فرو نشست با خواندن قطعه شعری، نفس تازه می کرد. دلاکروا دارای آثار معروفی است که قتل عام کیوس، فاجع سیو ، آزادی و رهبر مردم از آن جمله است. آثار او اکنون در موزه های بزرگ دنیا در معرض تماشای مردم است. فردریک اوژن دلاکروا سرانجام در سیزدهم اوت 1836 م در 38 سالگی در گذشت. منتقدین هنری، او را یکی از افتخارات ملی فرانسه می دانند.

شکل 1 : تابلو : آزادی راهبر مردم ، اثر اوپن دلاکروا

شکل 2 : بازماندگان کشتی مدوس، اثر: تئودور ژریکو، (19-818م) ، اندازه تابلو 716 × 49 سانتیمتر ، موزه لوور، نقاشی رنگ و روغن روی بوم.

هنر کلاسیک و دموکراسی

هنر کلاسیک یونان ما را در برابر مسئله اجتماعی دشواری قرار می دهد. آزادی اندیشی و فردگرایی دموکراسی ظاهراض هرگز با خشونت و نظم و انتظام اسلوب کلاسیک سازگار نیست. در حقیقت همانطور که بررسی مشروح امر هم نشان می دهد. آتن عصر کلاسیک آنقدر هم ادعا می شود دموکرات نبود و هنر کلاسیک آن نیز به اندازه ای که می پندارند دقیقاً «کلاسیک» نیست. نخست انکه قرن پنجم پیش از میلاد در تاریخ هنر یکی از اعصاری است که در عرصه گرایش به طبیعت مهمترین و بر بخش ترین فیروزیها را داشته است. این امر نه فقط در مورد اسلوب کلاسیک مجسمه ها و حجاریها المپیا و آثار هنری مورون صادق است.[1]

رابطه بین طبیعت گرایی و انتزاع

رابطه بین طبیعت گرایی و انتزاع در هنرهای تجسمی عصر کلاسیک حتی از آنچه در نمایشنامه می بینیم بیشتر و بارزتر است. در هنر اخیر الذکر ، تراژدی با آن گرایش شدیدی که به شکل دارد، فرم علی حده ای از هنر طبیعت گرایش تقلیدی را تشکیل می دهد و طبیعت گرایی تراژدی «طرح» داستان باید منطقاً متحمل باشد و شخصیتهای داستان را از نظر روانی قابل قبول. اما در هنرهای تجسمی و ترسیمی همین عصر، عناصری که موضوعی عمده کار را تشکیل می هند زشت و عادی و مبتذل و بی اهمیتند. برای مثال، در آرایشهای سنتوری معبد زئوس در المپیا، که عده بناهای اوایل هنر کلاسیک است. پیرمردی شل و ول ، و یکی از افراد مردم تسالی را می بینیم که هیأت زنگیان تصویر شده است.

زندگی حاکم بر دموکراسی

شیوه زندگی حاکم بر دموکراسی یونان دیگر پویایی و جنبشی فوق العاده یافته و چنان فارغ از تعصبات و سنتهای خشن است که از عهد دیرینه سنگی به این طرف نظیر و مانند ندارد. کلیه محدودیت های خارجی و نیز محدودیت هایی که نهادهای اجتماعی برآزادی فرد اعمال می کردن اکنون همه از میان رفته و موقوف گشته حال دیگر از جباران و خودکامگان و روحانیت موروثی و معبد خود رأی و کتب مقدسه یا احکام مقدس آشکار یا نهان و انحصارهای اقتصادی یا محدودیت هایی که بر آزادی رقابت اعمال می گردید، نشانی نیست. دیگر زمینه برای ظهور هنری دنیوی و آمیخته با شادی زندگی، با احساس شدید نسبت به لحظات گذرا، مساعد است.

شکل 3 : نقاشی : ناپلئون اول بر تحت امپراتوری

اثر : الگو (1806 میلادی)

اندازه : 259 × 162 سانتیمتر، موزه لوور پاریس

شکل 4 : سوگند هوراس: اثر پاک لویی داوید (1784م)

موزه لوور پاریس. اندازه 25/4×30/3 سانتیمتر

رمانتیک

نام جنبشی هنری که در اوار سده هیجده و اوایل سده نوزدهم میلادی نضح و شکل گرفت. رمانتیسم به قدری جلوه ها و نمودهای متنوعی دارد که ذکر یک توصیف واحد برای آن غیر ممکن است. اما موضوع اصلی آن اعتقاد به ارزش تجربه شخصی و فردی است، در واقع رمانتیسم واکنشی بود و مقابل خردگرایی عصر روشنگری و نظم سبک نئوکلاسیک. هنرمند رمانتیک ارزش های شهودی و غریزه ی را مورد کاووش قرار می­دهد. گفتمان اجتماعی نئوکلاسیم را که صور مختلف آن به حلور فراگیر رایج بود، دگرگونی می کند و نوعی تجربه شخصی تر را جایگزین آن می سازد. هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی در «در سگفتاریی درباره زیبا شناسی» نوشت، در هنر فیلسوف بزرگ آلمانی در «سگفتاریی درباره زیبا شناسی» نوشت، در هنر رمانتیک فرم را ایده درونی ماده ای که این هنر مدعی بازنمایی آن است، تعیین می کند. رمانتیسم عموماً به عنوان آنتی کلاسی سیسم شناخته می شود و هر دو مفهوم نیزگاه به معنای کلی برای تشریح کثری که در گرایشات هنری هر عصری قابل تشخیص است به کار برده می شود. براین اساس را فائل را می توان به عنوان هنرمند کلاسیک شناخت، در حالی که نقاش معاصر وی یعنی جیور جونه را هنرمندی رمانتیک با این وجود هر دو هواخواهان رمانتیسم و کلاسی سیسم از این نظر که به ایده های آرمانی پس از ایده های واقی اهمیت می دهند، و به اشتراک دارند، هر دو سبک مفاهیمی از افتخار ، شکوه، وقار و برتری را در بر دارند اما در حالی که ممکن است هنر کلاسیک «ایده قابل حصولی» برای انطباق انسان با اجتماعی برسد و چنین جامعه ای را به نحوه منتظم برای وی فراهم سازد. از آن سو رمانتیسم «دست نایافته» را مجسم می کند.

رمانتیسم بیشتر گرایش ذهنی ارائه می دهد تا مجموعه ای از روش های سبک شناسی و بیشتر با بیان ایده ای مرتبط است که منشأ در قالب سخن دارد تا قالب بصری. از این رو رمانتیسم خود را با سهولت بیشتری در موسیقی و ادبیات بیان می کند تا هنرهای بصری، زیرا مفهوم لایتناهی و تعالی، مفهوم نیروهایی که فراتر از مرزهای خرد می روند. ضرورتاً باید مبهم باشند. یعنی بیشتر ذهنی باشد تا محسوس آن گونه که در نقاشی و مجسمه سازی مصداق دارد. بنا به توضیحات ارائه شده، تعجبی نیست که هنرمندان بیشتر اول رمانتی بسیار متنوع و متمایز از هم باشند. هنرمندانی چون بلیک و ترنز در بریتانیا، دلاکروا- گریکولت در فرانسه کاسپر داویر فردریش و را نگه در آلمان، جنبشی که این هنرمندان بخشی از آن بودند، در اواسط سده نوزدهم خاموش شد، ولی روح رمانتیسم در مفهومم وسیع تر آن به حیات خود ادامه می دهد و جلوه ای است از شوش علیه محافظ کاری ، میانه روی و ریا کاری و تأکیدی است بر اولویت تخیلی در تجربه هنری.

نوکلاسیک

نوکلاسیک را باید نهضتی هنری مبتنی بر پسندی هشیارانه دانست که در نیمه دوم سده هیجدهم از یک سو همچون واکنشی انزجار آمیز علیه افراط گریها و هنرنماییهای با روک متأخر ، همچنانکه سبکسریهای و ظرافتکاریهایش از اندازه روکو کو، و از سوی دیگر چون گرایشی اشتیاق انگیز نسبت به والامنشی و اعتدال آرامبخش «هنر باستانی یونان و روم» رویش و رواج یافت.[2]

از حدود 1760 به بعد اثر اشاعه افکار «سیاسی- اجتماعی» و معتقدات اخلاقی نوظهور، که از یک جهت راه بر انقلاب کبیر فرانسه می گشود. از جهت دیگر آن جامعه اشرافی ملک را که از تجمل بر روی باروک و زیورگری روکوکو پشتیبانی می کرد، محکوم به فنا می شمرد. ذوق عمومی روی از هنر رایج زمان برتافت و بازگشت هنر کلاسیک هنر کلاسیک را با آغوش باز پذیرفت.

کاوشهای به عمل آمده در هر کولانئوم [1737 میلادی] و پمپئی [1747] و میدان عمومی رم و پرستشگاههای یونانی مکشوف در پستوم [شهر باستانی در ساحل جنوبی ایتالیا] اذهان را در نیمه دوم سده هجدهم متوجه ضوابط و تناسبات و زیباییهای هنر باستانی ساخت، به خصوص که گزارش مشروح آن کاوشها و پژوهشها درباره عموم تمدن های کهنسال در مجلد ات نفیس با تصاویر عالی به چاپ رسیده و مورد استقبال شایان قرار گرفته بود، از جمله مدارک باستانی مصر وا ترورویا و یونان و روم و سرزمین گولها اثر کنت کیلوس فرانسوی [1567]، و دیگر شکوه شهر رم [1756] نوشته پیرانزی، و دیگر آثار باستانی آتن [1762] تألیف «استورات» و «روت» انگلیسی.


تجلی تعزیه در فیلم مسافران اثر بهرام بیضایی

وجه مشخص آثار بهرام بیضایی به عنوان نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس، محقق، کارگردان متاتروینی، نگرش فلسفی در فضای تئاتر آیینی است بدین معنا که بیضایی مفاهیم و مضمون های مورد نظر و اغلب امروزی خویش را با بهره گیری از قالب‌های تئاتر سنتی ایران بیان می کند بیضایی خود می گوید که من در جستجوی زبانی هستم که از مینیاتورها، اساطیر و تهران ایرانی، تغزیه و تم
دسته بندی هنر و گرافیک
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
تجلی تعزیه در فیلم مسافران اثر بهرام بیضایی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

چکیده:

وجه مشخص آثار بهرام بیضایی به عنوان نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس، محقق، کارگردان متاتروینی، نگرش فلسفی در فضای تئاتر آیینی است. بدین معنا که بیضایی مفاهیم و مضمون های مورد نظر و اغلب امروزی خویش را با بهره گیری از قالب‌های تئاتر سنتی ایران بیان می کند. بیضایی خود می گوید که من در جستجوی زبانی هستم که از مینیاتورها، اساطیر و تهران ایرانی، تغزیه و تماشا (نمایش رو حوضی و انواع نمایش‌های میدانی) الهام گرفته باشد. تمامی کار خلاق من با تاریخ ایران، با گذشته ایران و کاری که می توانیم در شرایط جدید پذیرش تاثیر فرهنگ و تهران غربی با این گذشته بکنیم، سر و کار دراد. بیضایی با مطالعاتی که در تئاتر مشرق زمین و نمایش در ایران با درایتی ستودنی از دل افسانه و تاریخ، حقیقت مورد نظر در اندیشه شرقی را استخراج می کند. وی می گوید «تا سرانجام یک روز تاتر به شکل تعزیه‌ای بر من ظاهر شد و مرا افسون کرد. من تا آن روز نمایشی به این حد جذاب ندیده بودم…»

در این مقاله سعی بر آن است تا با توجه به اندیشه های بهرام بیضایی، بررسی فیلم مسافران وی، پرداخته شود.

نگاه بیضایی در مسافران، نگاه اسطوره‌ای است. اسطوره‌ها تفکرات انسان را درباره هستی و طبیعت روایت می کنند. نگرش انسان ها نسبت به خود، خدا و جهان از طریق اسطوره‌ها صورت می گیرد. اساطیر زبان گویای اوضاع اجتماعی هر ملت هستند. از سویی اسطوره با دین یک بافت را تشکیل می دهند که چون تار و پود به هم پیوسته اند. تعزیه هم نوعی پردازش به اسطوره است. پس اولین رگه های تجلی تعزیه در مسافران بیضایی از همینجا نمایان می شوند.

از سوی دیگر ساختار نمایش تعزیه براساس سمبول، نماد و نشانه است. فیلم مسافران هم یک اثر کاملاً سمبولیک است. برای روشن شدن مطلب به تشریح برخی رمزها و نمادهای این فیلم می پردازیم.

- آینه: نماد هر چیز پاک ایرانی. صافی، نور، صداقت. نماد یک فرهنگ. نماد ارزشهای فرهنگی ایرانی. رمز تجلی است که از خود نوری ندارد، بلکه نور مطلق را باز می تاباند. نماد زایش و تکرار است. در این فیلم خانم بزرگ نگران آینه است.

- دریا: رمز «وجود» است. وجود مطلق دریا موج بر می دارد و از آسمان هفتم تا زمین اول می رسد. شاید دریا در این فیلم نمود نا خودآگاهی، ناشناخته و شاید مرگ است و دهکده در دل طبیعت، نمودار زندگی اجتماعی است.

در اساطیر اقوام گوناگون، آب شالوده تمام جهان، جوهر گیاهان، اکسیرابدیت و مایه عمر دراز و نیروی آفریننده و اصل همه درمان هاست. در اساطیر ایران آناهیتا (ناهید) ایزد بانوی آب است و سرچشمه آب های روی زمین و منبع همه باروری هاست. آب به معناهای مختلف همچون عزت، قدرت، عطا، رحمت، جاه و منزلت بکار رفته است. آب مظهر پاکی است و به صورت نمادین در تعزیه، جنگ بین دو طرف خیر و شر برسر پاکی است.

- آسمان: رمز «روح» است، وجود آسمانی انسان. کره نورانی دور کرانه‌ای است که عرش خداوند محسوب می شود. زندانی است که اهریمن در ان افتاده است. آسمان جز اولین کسانی است که در نبرد اهورامزدا و ا هریمن به یاری اهورا می شتابد.

- زمین: زامیاد در اوستا (زم یزت) و در پهلوی (زام یزد) به معنی ایزد زمین است و نام ایزدی است که غالباً از او با صفت نیک کنش یاد می شود. زمین رمز «جسم» است جسم در مقابل روح و زمین در برابر آسمان قرار دارد. زمین چون مادری مادینه است که می تواند دانه گیاهان را در خویش بپرورد و گیاه را در روی زمین نمایان سازد. زن نیز نماد زایش است. زمین وزن به عنوان عوامل زایش در فیلم مسافران با تاکید فراوان نشان داده می شوند. اعتقاد به مادر بودن و غم خوار بودن زمین و یا خاک در نمایش تعزیه به وضوح به کار رفته است.

عباس:

زمین کربلا خوش کربلایی عجب مهمان نواز و بی وفایی

نزمین کربلا مادر ندارم سرم را روی زانویش گذارم

زمین کربلا تو مادری کن سرم را روی خاکت می گذارم

- جنگل: رمز «هیولی» است. تعین ندارد و خیمره تاریک وجود به حساب می آید. بی وفا و بی حیا و مظهر آشوب ازلی است. جنگل وجه مثبتی هم دارد. چنان که انبوه اسمای خداوند را به «جنگل الهیت» تشبیه کرده اند. جنگل تکثر درخت است و درخت هم نماد انسان است.

- آتش: آتش عنصری است که کیفیت مینوی و آسمانی دارد. آتش محمل روشنایی و گرما و مبنای حرکت تلقی می شود. آتش اساساً عنصری است برای تعیین پاکان یعنی کسانی که می توانند به ملکوت خدا راه یابند. در نمایش تعزیه آتزش به شکل پاک کننده و تطهیر کننده آمده است، آتش گاهی به معنای آتش درون انسان هاست. در تعزیه بیشتر به معنی سوزش دل است که از فراق و دوری حکایت دارد. در فیلم مسافران، آتش به خصوص در صحنه تصادف، هم به معنی ظاهری آن و هم به معنای آنچه در تعزیه به کار می رود، استفاده شده است.

- خورشید: در اوستا هورخشیت به معنی خور درخشان نام کره آسمانی مشهور و به نام ایزدی است. خورشید در اوستا با صفت های جاودانگی، رایومند (شکوهمند) آمده است. در تعزیه از روشنایی و درخشش بسیار یاد شده است. در مسافران، ما مفاهیم جاودانگی، نور، خورشید را به طور برجسته شاهد هستیم.

در ادامه، لازم به نظر می رسد تا به ذکر چند مورد از تجلی رسوم و آداب آئینی در تعزیه اشاره شود. چرا که از این موارد در بخش های مختلف فیلم مسافران استفاده شده است که خود تاکیدی است بر تاثیر بیضایی از نمایش سنتی ایرانی یعنی تعزیه.

- سوگواری و عزاداری: مردمان ایران در دوره اساطیری برای عزیزان و خدایان خویش که در اثر عوامل طبیعی از بین رفته اند، گریسته اند و مراسم سوگواری به پا کرده اند. جامه نیکی کردن که بعدها سیاه پوشی و سیاه جامگی شده است از آیین سیاوش گرفته شده است. در نمایش تعزیه در سوگ قهرمانان، شالی سیاه بر گردن انداخته و لباس سیاه برتن، دور تا دور قهرمان نشته و نوحه خوانی می نمایند. ما این اتفاق را در مردم عزاداری در مرگ مهتاب، حشمت، کیوان و کیهان، زرین کلای سبحانی و صفر مولوی در فیلم مسافران شاهد هستیم.

- خاک و خاکستر و کاه ریختن بر سر و جامعه چاک زدن: خاک و خاکستر بر سر ریختن که در عزاداری ماه محرم متداول است یکی از رسوم کهن ایرانیان می باشد. این رسوم در دوران هخامنشیان متداول بوده است. ریختن خاک بر سر نشانه بیچاره شدن و بر خاک سیاه نشستن است. در نمایش تعزیه، هم این رسم را داریم. آنجا که علی اکبر به وداع با مادرش ام لیلا می رود و ام لیلا در گوشه ای در حاک نشسته و چنین می گوید:

چو نیستی تو سامان من علی اکبر روم به گوشه نشینم میان خاکستر

جلی زنم به زمین و علی علی گویم صدای نادعلی را سینجلی گویم

و وقتی که امام حسین، ام لیلا را صدا می کند تا بیاید و نعش فرزندش را ببیند، ام‌لیلا خاک بر سر می ریزد. در مسافران هم در مراسم عزاداری، شاهد هستیم که مونس پس از شنیدن خبر مرگ، در برگ ریزان حیاط، عمل خاک بر سر ریختن را به وضوح نشان می دهد.

- دادن فدیه و نذریه: ایرانیان باستان بر این اعتقاد بودند که روان آدمی پس از مرگ به جهان دیگری می رود و این روان نیاز به پرورش و ستایش دارد. پس اقدام به دادن نذر و یا تهیه غذا می کرده و در مراسمات عزاداری بین مردم عزادار، توزیع می‌کردند و در سر مزار مردگان می نهادند. در مسافران هم در صحنه ای که همه در تدارک مراسم عزاداری هستند، همدم، خانم برهانی ورها مشغول نوشتن لیست وسایل مورد نیاز هستند. همدم می گوید ورها می نویسد:

همدم: حلوا. قهوه

خانم برهانی: چای. خرما. شیرینی تلخ

همدم: انگور سیاه، گلهای تیره. گلاب

- شکوه کردن و زاری نمودن به درگاه خداوند: همانگونه که در اساطیر باستانی سیاوش نماد و نشانه مظلومیت در عالم، به درگاه خداوند شکوه می کند، قهرمانان تعزیه نیز به همین گونه اند و با خدای خویش راز گفته و از محنت روزگار گله و شکایت می کنند. در مسافران هم شاهد این لابه ها، ناله ها و شکوه ها هستیم.

چای دادن در مراسم عزاداری، مکانی خاص برای پذیرایی افراد در نظر گرفتن، تردد میهمانان، کسانی که در داخل صحنه تعزیه حرف می زنند، کسانی که از فضا خارج شده و حرف می زنند، به صورت دایره ای نشستن میهمانان، گلاب پاشیدن، لباس مشکی پوشیدن، فضای سکوی گرد مانند وسط عزاداران که میهمانان خاص در آن به بازی می پردازند، نشستن افراد در جای متهم (مظلوم نمایی)، حرکت های دورانی شکل دوربین، میزان سن های تعزیه گونه، جنگ سیاه و سفید (خیر و شر در تعزیه) که همان جنگ رویاهای مثبت و منفی است، آمدن اشقیا گونه عده‌ای و کتک زدن، موسیقی و… همه و همه دال بر تاثیر بیضایی از تعزیه در فیلم مسافران هستند.

بی شک بیضایی در مسافران تحت تاثیر رنگ های سمبلیک تعزیه هم بوده است و از آن ها به خوبی بهره جسته است رنگ هایی که در تعزیه نمود و جلوه بیشتری دارند عبارتند از: سبز، سفید، آبی، قرمز، زرد و مشکی. خود مراسم عروسی و عزا به طور نمادین در این فیلم، نمایشگر دورنگ سفید و سیاه هستند.

- رنگ سیاه: رنگ سیاه در اندیشه ایرانی و اساطیر، رنگی است که برای عزاداری سیاوش، مردمان به تن می کردند. سیاوش به معنی صاحب اسب سیاه، دارای اسبی سیاه رنگ به نام شبرنگ بهزاد بوده است. سیاه پوشی در اسلام مکروه است. پس این رنگ یک رنگ ایرانی است و از اساطیر در تعزیه به یادگار مانده است. در مسافران ما شاهد سیاه پوشی افراد خانواده به ویژه زنان پس از شنیدن خبر مرگ هستیم و فضای سفید ناگهان پوششی سیاه به خود می گیرد.

- رنگ سفید: نشانه پاکی، تقوی و تقدیس می باشد. در فرهنگ اساطیری باستان، نوجوانان در پانزده سالگی پیراهن سفید سدره می پوشیدند و به آیین زرتشت در می‌آمدند. همچنین زمانی که سیاوش آماده رفتن به آزمون آتش شد جامه های سفید بر تن کرده در نمایش تعزیه هم کسی که به آزمون شهادت می رود کفنی سفید رنگ می پوشد و جامه سفید رنگ را به کسی می دهند که به کمال رسیده است و جزء پاکان است. ماهرخ در انتهای فیلم مسافران در اوج مراسم عزاداری به تفکر خانم بزرگ تن در می دهد و لباس سفید و بلند عروس را بر تن می کند.

از سوی دیگر جامه سفید مانند مجوزی است برای ورود به بهشت. کفن سفید در تعزیه، لباسی است بهشتی که امام حسین علیه السلام برتن می کند.


منابع الهام هنرهای آرنوو سرآغاز طراحی قرن بیستم

اغلب به نظر می رسد که تغییر قرن موجب درونگری می شود با خاتمه یافتن یک سده و شروع سدة جدید نویسندگان و هنرمندان خرد سنتی را به نقد می کشند و به دنبال امکانات تازه ای برای تغییر اوضاع فرهنگ بشری می روند
دسته بندی هنر و گرافیک
فرمت فایل doc
حجم فایل 56 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 96
منابع الهام هنرهای آرنوو سرآغاز طراحی قرن بیستم

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

اغلب به نظر می رسد که تغییر قرن موجب درونگری می شود. با خاتمه یافتن یک سده و شروع سدة جدید نویسندگان و هنرمندان خرد سنتی را به نقد می کشند و به دنبال امکانات تازه ای برای تغییر اوضاع فرهنگ بشری می روند.

بنابراین هنر نو که در میان دو جنبة «هنر به خاطر هنر» و زیبایی شناسی کارکردی به دامه افتاده بود ترکیبی غریب از هنر، تصنع و کارآیی را به نمایش گذاشت . مانند اکثر چیزهایی که اصرار بر تماماً نو بودن دارند، نتوانست به باز تعبیر گذشته بپردازد: نگاه به هنر شرق پرتو تازه‌یی به طراحی اروپایی افکنده بود و هنر روکوکو تا اندازه‌یی در این حیطه به وام گرفته می‌شد، دست نوشته های تذهیب شدة سلتی Celtic به خاطر وحدت در طراحی و دوردستی رمانتیک شان تحسین می شدند.

از میان طراحان «هنر نو» ، جمال پرستان انتزاع خط منحنی ها و گل و برگ را به صورت آسایشی بازیگوشانه و معمولاً کارکردی از شکل قراردادی مورد استفاده قرار می دادند. با وجود این و علی رغم هدف های انقلابی ادعایی، گاهی اوقات میان علایق سبک و احمقانة طبقة متوسط گرفتار می شدند. در واقع طرح های «هنر نو» سطح ساختارها را به همان اندازه مبهم می ساخت که تزئینات بیمارگونة ویکتوریایی چنین کرده بودند.

با آغاز سدة نوزدهم میلادی و تحولات پویایی که در این قرن از لحاظ علمی،‌سیاسی،‌صنعتی و فرهنگی در اروپا رخ نمود، بسیاری از هنرمندان پیشرو، آکادمیسم حاکم بر فضای هنری اروپا را که متکی بر سنن و ویژگیهای دیرپای کلاسیک (یونانی – رومی) بود، متناسب با این تحولات ندانسته و تلاش کردند تا برای رهایی از این بن بست راهکارهای تازه ای تدبیر بیندیشند.

مسلماً رهایی از یک سنت دیرپای فرهنگی که تا عمیق ترین لایه های ذهن اروپاییان ریشه دوانیده و هنر را بازتابی از روایت عینی طبیعت در قالب تصویر می پنداشتند، حرکت ساده ای نبود. ولی با تلاش فراگیر هنرمندان خلاق و پیشرو و ایمان به پیمان نانوشته ای که جملگی ضرورتش را احساس می کردند، امری اجتناب ناپذیر می نمود. یکی از راههای مقابله با آکادمیسم مختصر اروپایی، رویکرد به جهان بینی و دانش تصویری دیگر فرهنگ ها بود. این رویکرد در سه قالب عینیت یافت:

- تأثیرپذیری از فرهنگ تصویری ژاپن (Japonisme)

- شرق گرایی orientalism

- توجه به فرهنگ های بومی و اقلیمی Primitivism

سدة نوزدهم میلادی، سدة انقلابات، تحولات و در عین حال بحران هایی است که جهان بینی و دنیای مدرنیسم را رقم زد. اگر چه این دگرگونیها اغلب در غرب و به ویژه اروپا شکل پذیرفت، لیکن هر یک از دیگر فرهنگ های جهانی، در شکل دهی و ساماندهی آن بی تأثیر نبوده و نهایتاً سهم و نقش خود را در آن ایفا کرده اند. مقاله مهدی حسینی

سهم فرهنگ های شرقی : هند، چین و خصوصاً ژاپن نیز در شکل دهی عینی آثار هنرمندان سدة نوزدهم بسیار چشم گیر و حائز اهمیت است.

در حقیقت هنر نوین بدون توجه به دیگر فرهنگ ها اصولاً نمی توانست تکوین پذیرد.

Japonisme واژه ای است که در اغلب نوشته های مربوط به هنر نوین مکرر به چشم می خورد و آنچه مسلم است در روند شکل گیری مدرنیسم تأثیری به سزا داشته است.

ماده فرهنگ چینی ژاپنی

- هنر ژاپن

میراث مشرق زمین – به خصوص چین – به نحو بارزی در تاریخ فرهنگ ژاپنی بازتاب یافته است. تمدنی که بیش از هر تمدن دیگر،‌در تکوین خلق و خوی، ذوق ادبی و هنری،‌نحوة تلقی از آیین بودا در ژاپن اثر گذاشت، تمدن چین است. در حدود قرن هفتم، تمام گنجینه های گرانبهای این تمدن،‌اعم از رسم الخط، هنر، آداب ، راه فرزانگی که در آیین کنفوسیوس متبلور شده بود،‌آیین بودا، چه فرقه بودایی سرزمین پاک (آمی تابا) یعنی زن، چه فرقه های دیگر، یعنی در اصل آثار اندیشه هنری که از صافی ذهن چینی گذشته بود، عرفان شاعرانة مکتب تائو، و ارمغانهای هنری،‌بخصوص نقاشی و دید اسرارآمیز چینی ها از شگفتیهای طبیعت،‌در ژاپن حضور داشت.

ژاپن شیفته و دلباخته تمدن چین بود به طوریکه آنچه از آن دیار می آمد، بی چون و چرا پذیرفته می شد. حتی مواد و اسلوبهای مورد استفاده هنرمندان غالباً چینی بودند، مضمونها ریشه چینی داشتند» ما بااین اوصاف، خصوصیاتی در فرهنگ ژاپنی میتوان یافت که نتیجة واکنش آگاهانة آنها در برابر تأثیرات خارجی و بهره گیری از سنتهای بومی است. در واقع سبب اصلی شگفتی ژاپن به چین ، شباهت جوهری نگاه این دو قوم به عالم وجود بود.

هر دو قومی و غایت عملی بودند و به معقولات و کلیات و مباحثات صرفاً عقلی اقبالی نشان نمی‌دادند، هر دو به موارد خاص و ملموس و وجه انضمامی امور و اشیا می پرداختند هر دو ذوقی به غایت شاعرانه و آمیخته با دید تصویری داشتند، و در نتیجه گرایشی طبیعی به بیان شاعرانه حضوری و حلات درونی و الهامات شهودی، نشان می دادند و از شیوة استدلالی و انتزاعی تفکر هندی پرهیز می کردند.»

علاوه بر همانندی های فکری، میان ساختهای اجتماعی این دو قوم نیز، وجوه مشترک بسیار بود. » همان “ در واقع ژاپنی ها آنچه را که طی قرنها از هنر چینی به وام گرفتتند از آن خود کردند و عناصری نیز بر آن افزودند و بدین سان آنها توانستند دستاوردهای متمایز و ارزنده‌ای به جهانیان عرضه بدارند.

روح تفکر ژاپنی

در بررسی عصارة تفکر ژاپنی پی می بریم که «تفکر ژاپنی آمیخته با ذوق هنری است، و این دو را نمی توان از هم جدا کرد:‌هنر همان اندازه تفکربرانگیز است که تفکرسرشار از هنر، تفکر ژاپنی به اعتباری سازی در همه تجلیات زندگی آن قوم است: در شکل خانه آرایی، در آرایش فضای باغ، در مراسم چای، در شعر سرایی و گل آرایی.

آیین بودا در همة شئون زندگی ژاپنی اثر گذاشت، این آیین و بخصوص «طریقت زن» آن، چنان با روحیه خویشتندار و نفوذناپذیر و بردبار ژاپنی عجین گشت، که جزیی جدانشدنی از خوی ژاپنی گردید. آیین زن نه فقط در شعر، که در مراسم چای خوری، نقاشی، پیکرتراشی، گل آرایی ، نمایش، معماری، باغ آرایی و همچنین در فنون رزمی، مانند تیراندازی، کاراته،‌جودو شمشیربازی،‌جوجو تسو، یعنی همه فنونی که در شمار فضایل و آداب رزمی در آیین بوشیدو» یعنی آیین جوانمردی سامورایی بود، نفوذ کرد.»

«مقصد و غایت آیین زن، در اصل اشراق و بیداری ناگهانی و دفعی» Sateri بود، که در حالت بی ذهنی» Mushin به چینی Wu-hsin نتیجة مستقیم آن است: یعنی هماهنگی و سازگاری کامل با مبدأ عالم ، یا به عبارت دیگر،‌رستن و رهایی آدمی از تضادهای ناشی از پدیدارهای زندگی، یعنی مرگ و حیات، خیر و شر، وجود وعدم. این اصل اساسی یعنی وارستگی، در همة تجلیات فرهنگی و هنری ژاپن، همچون واقعیتی مسلم و انکارناپذیر پذیرفته شد.»

ژاپنی ها دو اصلی را که فرهنگ و هنر بر آنها مبتنی است، آهنگ معنوی» و دریافت آنچه موجب «اشراق» می شود، خواندند. این اصل اخیر، همان حالت بی ذهنی ناشی از اشراق است که ژاپنی ها آن را به راز ناگفتنی هر اثر اصیل هنری تعبیر می کردند. از این رو هنرمند واقعی در نظر آنها کسی است که هم به آهنگ معنوی چیزها پی ببرد، و هم به راز امور . آنجا که لمعه اشراق بتابد، نیروی آفرینندگی رها می شود و آنجا که این نیرو احساس شود، راز مه آلود و نفوذناپذیر که همانا آهنگ معنوی چیزهاست، متجلی می شود.

ژاپنی ها به سبب اینکه متمایل به استعارات ملموس و طبیعی بوده اند، بیشتر در طب کشف احوال ذوقی هستند، تا شکفتن مفاهیم کلی، آنچنانکه در این نمونه می بینند عبارت بودایی از موقعی که من بودا شده ام زمانی ابدی سپری شده است» به این جمله تبدیل شده است: « از مشاهده رودی که این چنین دور می رود و دور می نماید، می توانیم به سرچشمة پایان ناپذیرش راه یابیم.» «ژاپنی، برخلاف هندی که جهانی به انبوهی جنگل می پروراند، طالب سادگی است؛ همان سادگی ای که در معماری، نقاشی و شعر ژاپنی هم می یابیم. وجودفضاهای تهی در معماری و سکوت در گفتگو، نمایانگر همین صفت است.»

طبیعت ژاپنی

ژاپنی ها همچون چینیان شیفتة طبیعت اند، ولی رویکرد هنری شان به طبیعت با احساساتیگری آمیخته است.» [آنان] ، “طبیعت را معبود خود می دانستند و مانند چینی در برابر زمزمة باد،‌جنبش نیزاران،‌آبشارهای نقره فام و راز پنهان در شگفتیهای طبیعت،‌به حیرت می‌آمدند. آثار این حرت در نقاشی «ژاپنی» به خوبی پدیدار است. ولی به این وجه،‌صفتی دیگر نیز افزوده می شود، که صرفاً ژاپنی است و آن هم پرورش آثار طبیعت، به مقیاس کوچکتر و مینیاتوری است.« از آنجمله شیوة آرایش باغهای ژاپنی است.

عشق به طبیعت ، همراه با توجهی است که ژاپنی ها به چیزهای ظریف داشته اند، و این عشق مرتبط با ارجی است که این قوم برای پدیده های طبیعت قائل می شده است. زبان ژاپنی گویا تنها زبانی است که به اشیاء و امور عنوان و منصب می دهد:‌فی المثل پیشوند «او» را ژاپنی ها ضمیمه نام اشیاء می کنند، مانند اوچا ocha ، که منصب احترام آمیزی است که به «چایی» تعلق می گیرد.

«اقبال به طبیعت نزد ژاپنی ها و چینی ها ،‌بسته به نگان و نظر این جهانی این اقوام است، و این وجهه نظر، فی المثل سبب شد که ژاپنی بر خلاف هندی که فطرتاً مرتاض است، خصایص طبیعی انسان را بپذیرد، بدان حد که ژاپنی تنها قوم آسیایی است، که بیشتر آداب ریاضت آمیز آیین بودا را رها کرده است و هرگاه تضادی میان منهیات و محرمات دینی و تکالیف اجتماعی نمایان می شد ژاپنی به سهولت منهیات را فدای تکالیف اجتماعی می کرد، توضیح اینکه، ارتباط اجتماعی و قومی و خونی و فامیلی در ژاپن، اهمیت بسزایی داشته و دارد و هنوز هم منشأ اثر است.

«کشمکش میان جهان گرایی و قوم انگاری، به ویژه بی اعتنایی ژاپنی، به تفکر انتزاعی، همواره در سیر تاریخ ژاپن، دوشادوش هم وجود داشته است. توجه بیش از حد ژاپنی به روابط اجتماعی، که بر مبنای خویشاوندی استوار بود، و بی اعتنایی آنها به اصول کلی که از مختصات یک دین جهانی است، و نیز اقبال به موارد خاص و ملموسات، موجب شد که تفکر به جز در حوزه های بودایی، چندان رشدی نکند، ولی هنر بشکفد، و همین هنر به سبب فیضی که از آیین بودا می برد، جنبه عرفانی هم بیابد.»

عالم هنر ژاپنی

«هنرهای ژاپنی ، یکی از هنرهای بزرگ مشرق زمین است، که با هنر هند و چین پیوستگی دارد، بی آنکه از استمرار و پیوستگی سبکهای هنرهای هندی برخوردار باشد، و یا از تنوع گستردة هنرهای چینی.»

«نقاشان ژاپنی معمولاً محقق نیستند» بلکه هنرمندان حرفه ای و صنعتگری اند، که موضوع نقاشهای آنها از زندگی پیرامونشان، و یا از حماسه ها و قصص سنت قومی‌شان مایه گرفته است. آنها محصول مذهب آنیمیسم یعنی شینتو هستند،‌احترام خاصی به «زیبایی» و «گذشته» از خود نشان می دهند، و این مسأله را میتوان از وقتی دریافت که میراث هنری آنها، این دو موضوع محاکات و ابداع را حفظ کرده است.» شینتو یا طریقت خدایان دینی است که « بر عشق به طبیعت، خانواده و مخصوصاً خاندان حاکم، در مقام اعقاب بلافصل خدایان استقرار بود.»

در جایی که نقاشی یک نفر آماتور محقق چینی ، مبین فکر است تا احساس، نقاشی یک نفر نقاش ژاپنی ،‌در درجة اول و قبل از همه،‌چشم خود را به خود معطوف می سازد.» هنر ژاپنی سنت به هنر چینی واقع نماتر است، و علاقه نقاش ژاپنی به اشیاء انضمامی و جزیی بیش از نقاشی چینی است. آنچه در هنر چینی متفکرانه ، فراخ و آرام به نظر می آید، در هنر ژاپنی خصلتی صوری، تزئینی و تصنعی به خود می گیرد.» برخی از آثار ژاپنی در عرصة تزئین بی بدیل اند ولی توانمندی معنوی به ندرت رخ می نماید.

ژاپنی ها ثابت کرده اند که در تقلید و صناعت سرآمد دیگران هستند اما در این چیره دستی غالباً هنر تا سطح صناعت پایین می آید و خلاقیت فردی هنرمند به اعمال کردن تغییری مختصر در قوالب مکتبی محدود می شود.

«... در سدة هشتم میلادی، سبک نقاشی خاصی در ژاپن ظهور یافت که مختص هنر ژاپنی است، این نقاشیها «یاماتویی» نامیده می شوند. مضمون این نوع نقاشیها در آغاز موضوعات مذهبی بود ولی بتدریج به سمت چهره پردازی (پرتره) گرایش یافت. این نقاشیها که به صورت طوماری افقی کار می شوند، همراه با متنی بود و صحنه هایی از موضوعات اجتماعی و درباری و اشراف را همراه با متن نمایش می داد. یکی از معروفترین آثار این سبک نقاشی را میتوان در کتاب «داستانهای گنجی» یافت. در این نقاشیها سطح کف به شکل مورب رسم شده و از ترسیم سقف صرفنظر می شود.» یعنی در واقع دارای فضایی یا چشم انداز بالا و نوعی عمق نمایی ویژه دارد، که چهره ها تمایز چندانی از یکدیگر ندارند» بطوریکه چهره پیکره ها بسیار شبیه به هم است.

« سطوح معمولاً به صورت یکدست و تخت رنگ آمیزی می شود و فاقد سایه روشن است»

« در مجموع این نقاشیها جلوه های دو بعدی را عیان می ساخت.» از دیگر ویژگیهای این دوران قدرت گرفتن زنان در جامعه ژاپنی بود که در ذوق و سلیقه هنری آن زمان تأثیری مهم داشت.

گرایش به رمز و نماد و عناصری از ؟؟ بودایی با خدایان ترسناک نیز در این دوران در هنرها رخ نمود.

« نکته بسیار اساسی دربارة نقاشی طوماری ژاپنی به سبک یاماتویی، مضامین آیینی و اساطیری آن است. از جمله داستان راهبان بودایی، که منشأ کرامات و معجزات شگفت انگیزند. این نقاشی از زن چیینی بهره مند است، و سنت آن را استمرار می بخشد، و بدعتهایی محلی و قوم انگارانه را بر آن می افزاید، یا پالایش و تصفیه و ادیت می کند.»

اواخر سدة دوازدهم میلادی،‌یک دولت نظامی جدید با حمایت جنگاوران سامورایی قدرت را به دست گرفت. بازتاب این تحول اجتماعی و سیاسی در عرصة نقاشی و مجسمه سازی به صورت نوعی واقع گرایی مردسالانه بروز کرد.

در همین احوال آموزه های عرفانی بودایی یا زن از چین دوران سونگ به ژاپن راه یافت. اندیشة زن برهنه و اخلاق ژاپنی تأثیری قوی گذاشت، به گونه ای که طی سده های دوازدهم تا چهاردهم میلادی گرایش واقع گرایانه ای در آثار پیکرتراشی و نقاشی ژاپنی به چشم می خورد. در این نقاشی به منظره سازی و نمایش عوامل طبیعی و اجزاء هستی پرداخته می شد و از رنگ به میزان محدودی استفاده می شد.

در حقیقت می توان گفت که زن نیرومندترین موجی بود که از سوی چین به حرکت درآمد و به ژاپن رسید و عامل اصلی رونق هنرها در دورة پرآشوب آن زمان به شمار می رود.

در این زمان بود که نوعی نقاشی مرکبی مبتنی بر کیفیت مکاشفه ای و متفکرانه زن بروز کرد. پیدایی رسم چای خواران نیز مربوط به همین زمان بود که امکان بیشتری برای تولید آثار هنری برای اشرافیت فراهم آورد.

آیین چایخوری و مذهب ذن

نفوذ آیین ذن، از مرزهای هن و نقاشی بسی فراتر رفت،‌و در دورة آشیکاگا به پیدایی «آیی چایخوری» کمک کرد. این رسم استثنایی، دریچة نویی برای ابداع آثار هنری، از سوی هنرمندان ژاپنی گشود، و در اندک زمانی به نهاد اجتماعی بزرگی، در اختیار طبقة اشراف تبدیل شد. در باغهای اطوارانگارانة این دوره، چایخانه های مخصوص ساخته شدند.

چایخانه های بسیار کوچ کبرای اجرای آیین چایخوری چنان طراحی شده بودند، که سادگی در هر گوشه اش احساس می شد. حتی نمای بیرونش را طوری طراحی کرده بودند، که با فضای طبیعی باغ جور در می آید. غالباً یک راه سنگفرش از میان قندیلهای خزة پوشیدة سنگی می گذشت، و به دری می رسید که در آنجا میهمانان پس از شستن دستهایشان،‌در یک چشمه طبیعی،‌از درگاهی کوتاهی داخل می شدند. در آنجا میزبان و گروه چهارنفرة میهمانان، در فضایی آکنده از سادگی بی پیرایه کنار هم می نشستند. این اتاق که اندازه اش برای ایجاد احساس صمیمیت مناسب بود، شکلی چهارگوشه داشت، و تنها شکستگی اش «شاه نشینی» بود، که یک نقاشی با سبک آزاد و تکرنگی ذن – و شایدیک گل آذین مصنوعی در خود داشت.

رسم چای نوشی در چنین محیطی، مجموعه ای از حالات و موضوعات را بر همة حاضران تحمیل می کرد. نهایت کوشش به عمل می آمد، تا از بروز کوچکترین اختلافی که ممکن بود، این رسم کاملاً پیش بینی شده را بر هم زند، جلوگیری شود. چایخانه محل بحثهای حکمی و اساطیری و سرودن اشعار و عرضة تصویر و آثار نقاشی و هنرهای زیبا بود.

مراسم چایی به سوی خودسازی و تزکیة نفس، از حالت رسمی به صورت نوعی پرستش و عبادت درآمد. این عبادت تحت تأثیر استادان بزرگ مثل «سن ریکیو» رسماً به صورت مکاتب مختلفی درآمد، که قواعد آنها هنوز هم مورد مطالعه قرار می گیرد، و امروزه ژاپنی های سنتی آن را به کار می بندند.

در نظر ژاپنی ها که تحت تعلیمات حکمت و علم آیین چای خوری تربیت می شوند، و بار می آیند، کار هنری که در گوشه دیوارخانه مجزا شده، مستلزم اهمیت نوعی تجسم دینی است. این کار هنری که با قدرت خاصی خانه را پر کرده، و بیننده که در مقابل آن زانو زده است، تجسم نوعی پرستش و عبادت می کند. در این احساس ژاپنیها در مقایسه با اقوام دیگر، بیشتر از خود بیخود می شوند. حتی یک لیوان تیرة سفالی در مراسم آیین چایی یک اثر هنری احساس برانگیز محسوب می شود.

هر شیئی که در این مراسم و آیین به کار برده می شد، با نهایت دقت برگزیده شده بود. میزبان خبره، یک جام چایخوری،‌یک ظرف گل و یک سینی لاکی، یا ظرف مخصوص دیگر را ترجیح می داد، و تمامی اینها می بایست چنان شبیه سازی می شدند، که کوچکترین نشانه ای از حالت غیرطبیعی، در آنها به چشم نخورد. در آرایش خود اتاق نیز، چنین مقصدی دنبال می شد، و معمولاً آن را از چوب رنگ نشده می ساختند، با آنکه تیرهای نگهدارنده را طوری می آراستند، که شکل طبیعی خود را از دست ندهند،‌ و گردی و گره های تنة درخت را داشته باشند، بقیة سطوح چوبی را به قدری می ساییدند، و صیقل می دادند که زیبایی رگه ها و بافتهای چوب ظاهر می شد.