دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 262 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 68 |
برخی از معیارهای مالی که برای ارزیابی عملکرد بنگاه ها از اهمیت بیشتری برخوردار هستند.
عبارتند از : نرخ بازده سرمایه گذاری ، سود باقیمانده و نرخ بازده فروش، ارزش افزوده اقتصادی1 و ارزش افزوده بازار2 و شاخص جامع عملکرد 3 ، شاخص های سنجش عملکرد مبتنی بر ارزش در فرایند ارزیابی ، به منظور آگاهی از میزان ارزش آفرینی بنگاههای اقتصادی، در مقایسه با شاخص های سنتی مبتنی بر داده های تاریخی از کار بست گسترده تری برخوردار شده است؛ که قضاوت آگاهانه و پایدار سودمندتر است زیرا مفاهیم ارزش و ارزش آفرینی را مبنا و هدف قرار می دهد (رهنمای رود پشتی، 1386 ، ص 360)4.
سؤال اصلی این است که سهامداران برای سنجش عملکرد، باید از کدام معیار استفاده کنند. روشن ترین معیار برای سنجش عملکرد قیمت سهام است ، اما معیار قیمت سهام از یک ضعف برخوردار است، زیرا برخی عوامل که در قیمت سهام تاثیر دارند مانند شرایط اقتصادی و سیاسی جامعه و جهان خارج از کنترل مدیران می باشد. بنابراین معیارمورد استفاده بایستی از دو ویژگی زیر برخوردار باشد.
1- در معرض تمام عوامل که در خارج از کنترل بوده و بر قیمت سهام تاثیر دارند نباشد.
2- بیشترین رابطه را با تغییرات در ثروت سهامداران داشته باشد.
این ویژگی اصلی ترین تنشی است که یک معیار عملکرد خوب، بایستی آنرا حل کند.
تحقیقات صورت گرفته توسط استیوارت نشان داده است که از بین معیارهای EVA ، رشد فروش، رشد سود، ROE, ROI؛ EVA بالاترین رابطه را با تغییرات ارزش بازار سهام دارد و می تواند بیشتر از 50% تغییرات در این عامل را تشریح نماید. اگر به تاریخچه مدلهایی که به منظور ایجاد ارزش به وجود آمده اند. نظری بیندازیم می توان سیر تاریخی این مدلها را ترسیم کرد.5
دهه 1990 دهه 1980
- ارزش افزوده اقتصادی (EVA) - نسبت های ارزش بازار به ارزش دفتری - معیارهای ارزیابی متواز (BCS) - بازده حقوق صاحبان سهام(ROE)
- ارزش افزوده بازار (MVA)
دهه 1970 دهه 1920
- سود هر سهم (EPS) - سیستم دو پونت
- ترکیب حقوق صاحبان سهام - نرخ بازدهی سرمایه گذاریها (ROI)
1-2-2 شاخص های غیر مالی
بسیاری از شرکتها از سود عملیاتی به عنوان یک معیار داخلی و حسابداری استفاده می کنند، در حالیکه شرکتها این معیار را با اطلاعات مالی خارجی (قیمت سهام) ،اطلاعات غیر مالی خارجی (رضایتمندی مشتریان) و اطلاعات غیر مالی داخلی (زمان تحویل کالا) ،تکمیل می کنند. شرکتها این معیارهای مالی وغیر مالی را تحت گزارشی به نام معیارسنجش جامع عملکرد بیان می کنند. این گزارشات شامل موارد زیر است:
1- معیارهای سود آوری : سود عملیاتی و رشد درآ مدی.
2- معیارهای رضایتمندی مشتریان: سهم بازار، پاسخگویی به مشتریان ، عملیات به موقع.
3- معیارهای کارایی ،کیفیت وزمان ، انحراف کارایی مواد مستقیم ، انحراف سربار جذب شده.
4- معیارهای نوآوری : تعداد اختراعات ، تعداد کالاهای جدید.
شاخص جامع سنجش عملکرد BSC که تحت عنوان کارت امتیازی متوازن شناخته شده است، از جمله معیارهای نوین سنجش در عملکرد مدیریت [1] به شمار می آید. این شاخص اولین بار توسط نورتون و کاپلان مطرح گردید و از ویژگی های این شاخص جامعیت آن است. بطوریکه معیارهای مالی و غیر مالی را تواماً در ارزیابی مدنظر قرارمیدهد.
1- شاخص های مالی یک بعدی هستند.
2- شاخص های مالی تاریخی هستند.
3- شاخصهای مالی معلول هستند و به علت ها توجهی ندارند(عدم توجه به رابطه علت و معلولی).
4- شاخص های مالی پاسخی برای ذینفعان دیگر ارائه نمیدهند. شاخص BSC بر پایه استراتژیها، بر استراتژیهای آینده نیز تاثیر گذار است، یعنی با توجه به استراتژی تعریف شده به سنجش عملکرد می پردازد و از نتایج آن برای اصلاح استراتژی قبلی و تدوین استراتژی جدید استفاده می گردد. تعامل شاخص ها، دیدگاههای مورد نظر با هم و استراتژی ها در زیر ارائه شده است.
با توجه به روابط تعریف شده در نموگر[2](1) به این مهم دست خواهیم یافت که پیاده سازی BSC در بنگاههایی امکان پذیر است که استراتژی مدون و تعریف شده داشته باشند و سنجش عملکرد با توجه به چهار منظر اصلی صورت می گیرد، که نشانه جامعیت این شاخص است. در نمودگر (2) رابطه علت و معلولی بین دیدگاههای مختلف تبیین شده است، بطوری که اولاً طراحی و پیاده سازی BSC می تواند یک ضرورت تلقی شود. ثانیاً در سودمندی بهره گیری شاخص موثر است. ثالثاً در تدوین استراتژی های آینده اولویت بندی آنها بسیار مفید خواهد بود(حاتمی،1386،ص41)2.
2-2-2 شاخص های مالی
طراحی معیارهای مالی سنجش عملکرد، مبتنی بر اقلام حسابداری صورت می گیرد. زیرا اقلام حسابداری با توجه به پژوهشهای متعدد دارای بار اطلاعاتی و محتوا است. طراحی معیارهای سنجش عملکرد شامل گامهای زیر است:
1- تعیین متغیری که نشان دهنده اهداف مالی و اقتصادی مدیریت باشد: سود خالص، سود عملیاتی، بازده دارائیها، ارزش افزوده اقتصادی و... .
2- تعریف اقلامی که در متغیر گام یک قرار می گیرد: هدف از دارائیها، کل دارائیهاست یا خالص آنها (کل دارائیها منهای کل بدیها).
3- انتخاب معیار برای اقلامی که در متغیر گام یک انتخاب شده اند: دارائیها به بهای تاریخی به ارزش جاری یا ارزش فعلی بیان شوند.
4- انتخاب یک هدف برای اندازه گیری عملکرد: دستیابی به یک نرخ بازده مشابه برای واحدها.
5- انتخاب زمان باز خورد : گزارشات عملکرد مالی به صورت روزانه، هفتگی، ماهانه به مدیریت ارائه شود، فرایند مذکور می تواند برای شاخصهای سنتی و نوین استفاده شود.
پنج معیار در ارزیابی عملکرد سرمایه گذاری که مبتنی بر داده های تاریخی است،وجود دارد (حاتمی،1386،ص49-44)1.
1- بازده سرمایه گذاری (ROI).
2- سود باقیمانده .(RI)
3- بازده فروش (ROS).
4-رشد عایدی هر سهم (EPS).
5- نسبت قیمت به سود هر سهم .(P/E)
یک معیار حسابداری است که از تقسیم سود عملیاتی بر سرمایه گذاری حاصل می شود.
ROI مبتنی بر سرمایه گذاری است و شامل همه عناصر سود آوری (در آمد، هزینه، و سرمایه گذاری) می باشد، این نرخ را نمی توان با نرخ فرصت از دسته رفته مقایسه کرد. از (ROI) می توان درک بیشتری پیدا کرد، زمانی که آن را به دو بخش زیر تقسیم کنیم :
که تحلیل سود آوری دوپونت نامیده می شود.
ROI نشان می دهد که مدیر می تواند با کاهش سرمایه گذاری در دارائیهای ثابت و جاری به سود تعیین شده دست یابد؛ یعنی فروش دارائیهای بدون استفاده؛ اکثر مدیران تمرکز خود را روی در آمد و هزینه دارند و توجه کمی به سرمایه گذاری دارند. کاهش سرمایه گذاری به معنی کاهش وجوه نقدی بلا استفاده ، مدیریت استفاده از اعتبارات ، تعیین سطح موجودی کالا و مصرف معقول از دارائیها است.
سود باقیمانده، عبارتست از سود منهای بازده مورد انتظار سرمایه گذاری.
(سرمایه گذاری نرخ بازده مورد انتظار) – سود عملیاتی= سود باقیمانده
به حاصل ضرب نرخ بازده مورد انتظار در سرمایه گذاری ، هزینه های منتسب سرمایه گذاری، گفته می شود. این هزینه ها در حسابداری شناسایی نمی شوند چون هزینه ها تفاضلی نیستند و بیانگر نتیجه بکار گیری وجوه نقد در سرمایه گذاری مختلف با ریسک مشابه هستند (بهره سرمایه به کار گرفته شده) .هدف از حداکثر کردن سود باقی مانده این است که: اگر نرخ سود یک بخش از نرخ مورد انتظار سرمایه گذاری بیشتر باشد، آن واحد باید گسترش یابد؛ در مقایسه با ROI وقتی هدف حداکثر نمودن (ROI) باشد، مدیران، پروژه های جدید سود ده را رد می کنند، برای مثال فرض کنید یک سرمایه گذاری جدید مستلزم سرمایه گذاری به مبلغ 800000 ریال بوده و سود عملیاتی ناشی از آن 160000 ریال باشد.
در این حالت (ROI) پروژه برابر 20% خواهد بود،( ) ولی اگر آن را با (ROI) کل واحد مقایسه کنیم خواهیم داشت:
قبل از پروژه . بعد از پروژه
در این حالت به علت کاهش در ROI مدیر اقدام به سرمایه گذاری نمی نماید. حال اگر معیار عملکرد سود باقیمانده باشد خواهیم داشت:
سود باقیمانده قبل از پروژه سود باقیمانده بعد از پروژه
که در این حالت مدیر اقدام به سرمایه گذاری می نماید. ROIو سود باقیمانده نشان دهنده نتیجه یک دوره هستند(یکسال) ، به همین خاطر مدیران می توانند اقداماتی را انجام دهند که باعث افزایش کوتاه مدت در (ROI) و سود باقیمانده شود، ولی با منافع بلند مدت سازمان مغایرت داشته باشد. برای مثال مدیران کمتر به مخارج (R&D[3]) بپردازند تا سود آنها افزایش یابد. از این رو مدیران سطح بالا برای ارزیابی واحدها از ROI و سود باقیمانده چند ساله استفاده می کنند.
نسبت سود عملیاتی به در آمد را بازده فروش گویند.
ROS یکی از اجزا ROI در روش تحلیلی سود آوری دوپونت می باشد.
در مورد بازارهایی که محدودیت در آمدی وجود دارد، ROS یک معیار مناسب است.
4-3-2 سود هر سهم
از جمله شاخص های سنتی و متداول سنجش عملکرد است که برای ارزشیابی قیمت سهام کار برد دارد و به صورت ریالی بیان می شود. این نسبت از تقسیم سود خالص سهامداران عادی بر تعداد سهام به دست می آید..
نتیجه نسبت، نشان می دهد که: به ازای یک سهم چه میزان عایدی به دست آمده است و هر چه قدر نتیجه نسبت بیشتر باشد، گویای عملکرد مطلوب شرکت بوده است. از این نسبت برای ارزشیا بی سهام نیز استفاده می شود که با توجه به قیمت بازاری سهام(قیمت معاملاتی سهم) ، ارزش سهام در آینده نیز معلوم می گردد.
قیمت به عایدی هر سهم، شاخص سنجش عملکرد شرکت در بازار سرمایه است و از رابطه زیر برای محاسبه ان استفاده می شود.
نتیجه این نسبت مرتب اعلام می گردد و نشان می دهد که به ازای عایدی هر سهم،سهام در بازار سرمایه، به چه قیمتی معامله شده است و در نتیجه هر چه نسبت بالا باشد گویای عملکرد مطلوب شرکت در بازار سرمایه است. از این معیار برای محاسبه ارزش سهم در آینده استفاده می گردد. این نسبت نشان می دهد که سرمایه گذاران حاضرند چند برابر سود گزارش شده برای هر سهم را برای قیمت سهام پرداخت نمایند.شرکت هایی که دارای موقعیت انحصاری می باشند، به دلیل موقعیت ویژه خود برای انجام سرمایه گذاری با بازده بالا از نسبت P/E بالایی برخوردار می باشند. این نسبت معیار مناسبی برای ارزیابی عملکرد شرکت نیست و ایرادات آن به شرح زیر است:
1- مخرج کسر تابعی از سود حسابداری می باشد، بنابراین تمام ایراداتی که به سود حسابداری وارد است به این نسبت هم مربوط می شود.
2- برای شرکت هایی که سود آور نمی باشند، این نسبت بی معنی است. مثلاً اگر سود شرکتی ،مساوی صفر باشد این نسبت به سمت بی نهایت میل می کند و همچنین P/E برای شرک های زیان ده بی مفهوم است، زیرا صورت کسر یک عدد مثبت و مخرج یک عدد منفی است.
3- معمولاً در بورس های معتبر دنیا P/E را با شاخص های خاصی مقایسه می کنند. مثلاً در بورس آمریکا ، قیمت P/Eشرکتها را با شاخص S&P (میانگین P/E برای 1500 شرکت آمریکایی مقایسه می کنند). متأسفانه در بورس ایران چنینی شاخصی وجود ندارد. با توجه به مطالب فوق می توان گفت نسبت P/E نمی تواند معیار مناسبی برای جهت ارزیابی باشد.
اصولاً معیارهای که تا کنون در رابطه با تعیین ارزش شرکت و عملکرد مدیران مطرح شده است را می توان به دو دسته طبقه بندی نمود. یک دسته که از آنها به عنوان مدلهای حسابداری نام برده شده است و دیگری تحت عنوان مدلهای اقتصادی.
1. EVA
2. MVA
3 - Blanced scorececard (BSC)
5 - heriot , Measuring performance by niall lothion, BA, CA
[1] - Performance Managment
1- Perspective
[3] - Research and Development
[4] - Return on Sales(ROS)
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 127 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 141 |
شخصیت:
شخصیت را شاید بتوان اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست. شناخت شخصیت، ویژگیها، چگونگی شکل گیری، عوامل مؤثر در ایجاد شخصیت و مسائلی از این قبیل، از یک جنبه، ارضای حس کنجکاوی و میل به حقیقت جویی را در انسان به دنبال دارد، زیرا این شناخت نوعی خودشناسی است و شخص هنگام مطالعه موضوعهای ذکر شده غالباً آن دانستهها را با خود مقایسه کرده و با خود تطبیق میدهد و احتمالاً با این شناخت نوعی طبقه بندی انجام میدهد، یعنی خود را در یکی از تیپهای شخصیتی قرار میدهد، یا دارای ویژگیهای شخصیتی خاص میپندارد و از سوی دیگر این شناختها و اطلاعات به شخص امکان میدهد که در ارتباط متقابل با دیگران موضعگیریهای مناسب و آگاهانه داشته باشد، از طرفی داشتن اطلاعات و دانش لازم درباره شخصیت تنها به کار عادی دانستن برخی رفتارها در مراحل مختلف رشد شخصیت نمیآید، بلکه این دانش در پیشگری یا اقدام احتمالی درمورد بروز اختلالات و نابسامانیهای شخصی نیز میتواند به کمک فرد بیاید (کریمی، 1389).
پروین و جان[1] (1989) شخصیت را بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد میدانند که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آنهاست.
برخی دیگر از محققین، شخصیت را مجموعهای از ویژگیهای پایدار بینظیر که ممکن است در پاسخ به موقعیتهای مختلف تغییر کند میدانند (شولتز، 1998، ترجمهی سید محمدی، 1388).
در هر حال، هر کدام از محققین و نظریه پردازان شخصیت، تعریفی از آن ارائه داده اند که در ادامه به برخی از آنها می پردازیم.
2-1-1- تعاریف ارائه شده
روانشناسی شخصیت به آنچه معمولاً درباره انسان صادق است، یعنی ماهیت انسان و نیز به تفاوتهای فردی علاقمند است، از طرفی نظریه پردازان شخصیت به کلیت انسان نیز میپردازند و تلاش میکنند تا روابط پیچیده آنها را با یکدیگر بررسی کنند (پروین، 1989).
شخصیت معادل کلمه انگلیسی Personality و Personalite فرانسه است که هر دو اقتباس از کلمه Person به معنی نقاب یا ماسکی است که در یونان قدیم در میهمانها و یا در تئاتر بازیگران به صورت خود میگذاشتند.
این تعبیر تلویحاً اشاره دارد بر این مطلب که شخصیت هر کس ماسکی است که او بر چهره خود می زند و تا وجه تمیز او از دیگران باشد. در زبان عامه، شخصیت به معانی دیگری به کار می رود. (کریمی، 1389)
به طور خلاصه می توان گفت: در روان شناسی، شخصیت به مفهومی متفاوت از عرف تعریف میشود.
در نظر آلپورت[2] (1961)، شخصیت عبارت است از سازمان پویای درون فرد که مشتمل است بر آن دسته از سیستمهای روان – تنی که رفتارها و افکار ویژه انسان را معین میسازند. (احمدی 1381)
شخصیت بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آنهاست (پروین، 1989).
شخصیت مجموعهای از ویژگیهای با دوام و منحصر به فرد است که امکان دارد در پاسخ به موقعیتهای مختلف بروز کند. (شولتز و شولتز، 1998)
در نظر شلدون[3]، شخصیت سازمان پویای جنبههای ادراکی و انفعالی و ارادی و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد آدمی است (شلدون، به نقل از کریمی، 1389).
به عقیدهی اتکینسون و هیلگارد[4]، شخصیت عبارت است از الگوهای رفتاری و شیوههای تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین میکند. (کریمی، 1389)
تعاریف بسیار زیادی در زمینه شخصیت وجود دارد، که اگر وجوه مشترک همه آنها را درنظر بگیریم، همه آنها به یک رشته از ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی اشاره دارند و در همه آنها به تمایز، افتراق و مشخص کردن افراد از یکدیگر اشاره شده است. پس میتوان گفت: تعریف قابل قبولی که حاوی ویژگیهای مشترک تعاریف موجود باشد این است که:
«شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگیهای جسمی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز میکند» (کریمی، 1389)
2-1-2- ساختار شخصیت:
مفهوم ساختار به جنبههای پایدارتر و مقاومتر شخصیت اطلاق می شود. ساختارهایا اجزاء بدن و یا مفاهیمی مانند اتم و مولکول در فیزیک قابل مقایسه هستند. مفاهیم ساختاری از قبیل پاسخ، عادت، صفات و تیپ[5] مفاهیم رایجی هستند که در توصیف افراد به کار میروند.
مفهوم صفت به پایداری پاسخ فرد در موقعیتهای مختلف دلالت میکند و به مفهومی که مردم عادی برای توصیف دیگران به کار میبرند، نزدیکتر است. مانند زمانی که برای توصیف یک دوست خوب از صفات باهوش، اجتماعی، صادق، بامزه و یا جدی استفاده میشود.
در نظر هورنای[6] (1945)، مفهوم تیپ، با دسته بندی تعداد قابل توجهی از صفات مختلف معنی پیدا میکند و در مقایسه با مفهوم صفت، به نظم و عمومیت بیشتر در رفتار دلالت دارد. اگرچه افراد میتوانند درجات مختلفی از صفات را داشته باشند، معمولاً از تیپ خاصی به حساب میآیند. مثل تقسیم بندی افراد به درون گرا و برون گرا، و یا طبقه بندی افراد بر حسب این که به دیگران گرایش دارند، از آنها دوری میکنند و یا با آنها مخالفت میورزند. (پروین، 1989)
2-1-3- عوامل اثر گذار بر شخصیت:
اگر شخصیت را مجموعه ویژگیهای جسمی، روانی، عاطفی و اجتماعی در افراد توصیف کنیم، پس آنچه بوجود آورنده این ویژگیها به شمار میآید، شخصیت نامیده میشود. بخش اول این ویژگیها، یعنی ویژگیهای جسمانی، ساخته وراثت و بخش دیگر آن زاینده عوامل اجتماعی یا محیط است، تعیین اینکه کدامیک از این دو عامل ، نقش مهمتری در ایجاد شخصیت دارند، کار غیر ممکنی است. اما بدیهی است که شخصیت هر فرد حاصل تعامل و تأثیر متقابل هر دو عامل است. بدین معنی از یکسو، عوامل محیطی، در چهارچوب امکانات و محدودیتهای فیزیولوژیکی و ساختار توارثی، فعالیت میکنند و از سوی دیگر تواناییهای بالقوهای که عمدتاً محصول توارثاند، هنگامی میتوانند شکوفا شوند و از قوه به فعل درآیند که محیط مناسبی برای شکوفا شدن داشته باشند (کریمی، 1389).
در این جا این عوامل را به دو دسته تقسیم کرده ایم.
طبق عقیدهی کاسپی[7] (2000)، عوامل ارثی، نقش عمدهای در تعیین شخصیت دارند و این تأثیر به خصوص در مورد ویژگیهایی است که خاص هر فرد است. (پروین، 1989)
از وقتی که سلول جنسی ماده در جریان لقاح ترکیب میشود، نخستین سنگ بنای شخصیت فرد گذاشته میشود. به این ترتیب لااقل نخستین حیطه شخصیت فرد که سبب تمایز یک فرد از دیگری میشود، یعنی جنسیت او، زاییده ترکیب خاص کروموزومی است که از والدین به ارث برده است.
طبیعی است که ژنهای حامل صفات ارثی، واجد هر خصوصیاتی باشند به صاحب ژنها نیز آن خصوصیات را دارا خواهد بود. (کریمی، 1389)
به هر حال شواهد نیرومندی وجود دارند که نشان میدهند تعدادی از صفات یا ابعاد شخصیت ارثی هستند مثل:
- ابعاد روان پریشی، روان رنجورخویی و برون گرایی آیزنک
- مدل پنج عاملی شخصیت مک کری و کاستا
- سه خلق تهییج پذیری، فعالیت و معاشرتی بودن باس و پلامین[8]
با این حال مهم نیست که چه تعداد صفت ممکن است وجود داشته باشد، حتی پر و پا قرصترین طرفداران رویکرد وراثت، قبول ندارند که شخصیت را میتوان به طور کامل به وسیله وراثت توجیه کرد، اینکه آیا آمادگی ارثی ما تحقق یابد، به شرایط اجتماعی و محیطی، مخصوصاً شرایطی که در کودکی داشتهایم بستگی دارد. (شولتز و شولتز، 1998)
عوامل محیطی و تأثیرات آن موجب شباهت افراد به یکدیگر میشود همینطور تجارب افراد موجب میشود که هر یک، موجودی منحصر به فرد باشند.
- فرهنگ: از میان عوامل محیطی تعیین کننده شخصیت، تجارب فرد به عنوان عضو یک فرهنگ، حائز اهمیت بسیار است. هر فرهنگ، دارای باورها، شعائر و الگوهایی از رفتارهای اکتسابی است، که نهادینه شده و مورد تأیید قرار گرفته است. نهادینه شدن الگوهای رفتاری به این معنی است: که اکثر اعضاء یک فرهنگ خصوصیات شخصی مشترکی را دارا هستند، بنابراین اغلب از تأثیرات فرهنگی بیاطلاع هستیم، تا اینکه با افراد فرهنگ دیگر آشنا میشویم که نگاه متفاوتی به دنیا دارند و ممکن است دیدگاههای پذیرفته شده ما را از جهان مورد سؤال قرار دهند. هرچه این تأثیرات دانسته فرض شود، تأثیر آنها بیشتر شده در عمل بر کلیه جنبههای زندگی ما مؤثر واقع میشود، یعنی بر نحوه بیان نیازهایمان و نیز راههای ارضاء آنها، تجارب ما از هیجانهای مختلف و نحوه بیان احساسات خود، نوع رابطه ما با دیگران و یا خودمان، برداشت ما از غم و شادی، چگونگی کنار آمدن با مرگ و زندگی و دید ما نسبت به سلامت و بیماری اثر میگذارد. (کراس و مارکوس[9] 1999، به نقل از پروین 1989)
-طبقه اجتماعی: اگرچه بعضی از الگوهای رفتاری، نتیجه عضویت فرد در یک فرهنگ است، عضویت در قشرها و طبقات اجتماعی مختلف نیز رشد بعضی از الگوها را موجب میشود، بدون توجه به گروه اجتماعی فرد، جنبههای کمی از شخصیت قابل درک است. طبقه اجتماعی فرد – چه طبقه بالا یا پایین و چه طبقه کارگر یا متخصص- از اهمیت ویژهای برخوردار است. عوامل طبقه اجتماعی در تعیین پایگاه اجتماعی فرد، بر نقشی که ایفا میکند، وظایفی که بر عهده دارد و امتیازاتی که از آن برخوردار است، تأثیر میگذارد. این عوامل، برداشت فرد از خود از اعضاء طبقات اجتماعی دیگر و نحوه کسب درآمد و مصرف آن را تحت تأثیر قرار میدهد. عوامل طبقه اجتماعی، همچون عوامل فرهنگی بر تلقی فرد از موقعیتها و نحوهی پاسخ وی بر آنها اثر میگذارد. (همان منبع)
-خانواده: یکی از مهمترین عوامل اثرگذار محیطی روی شخصیت، خانواده است (کالینز و همکاران[10]، 2000) والدین ممکن است گرم و مهربان باشند و یا سرد و خشن؛ حمایت مفرط و حس مالکیت داشته باشند و یا نیازهای کودکان را بشناسند و به آنها استقلال و آزادی بدهند. هر الگوی رفتاری والدین بر رشد شخصیت کودک اثر میگذارد. والدین حداقل به سه شیوه تعیین کننده بر فرزندان خود اثر میگذارند:
1- با رفتارهای خود، موقعیتهایی میآفرینند که رفتارهای خاصی را در فرزندشان برمیانگیزد.
2- سرمشقهایی برای همانندسازی کودکاناند.
3- به طور انتخابی، بعضی از رفتارها را تشویق میکنند.
اخیراً محققان به این نکته دست یافتهاند که تفاوت تجربیات دوقلوها (متعلق به محیطهای متفاوت زندگی) در رشد شخصیت میتواند مهمتر از تجربیات مشترک برادر و خواهرهای متعلق به یک خانواده باشد. (پروین، 1989)
-گروه همسالان: در یک دیدگاه جدید، این محیط همسالان است که در رشد شخصیت با اهمیت تلقی میشود: «آنچه که در رشد شخصیت اهمیت دارد، تجربیات کودکی و نوجوانی در گروه همسالان است تا تجربیات خانوادگی. در پاسخ به این سؤال که چرا کودکانِ متعلق به یک خانواده تا این اندازه از یکدیگر متفاوتند (پلامین و دانیلز[11]، 1987)، طبق نظر هریس[12] (1995)، باید گفت: «به این دلیل که این کودکان، تجارب متفاوتی در بیرون از خانواده به دست میآورند و نیز به این دلیل که تجارب خانواده نیز آنها را یکسان تربیت نمیکند». (همان منبع)
آنچه در اینجا میتوان گفت، این است که کودکان خیلی چیزها را از خانواده یاد میگیرند، ولی این تأثیرات، ویژه خانواده است و غالباً در برابر تأثیرات گروهی همسالان، محو میشود. بنابراین، گروه همسالان، فرد را برای پذیرش قوانین و رفتارهای جدید اجتماعی آماده میکند و تجاربی را فراهم مینماید که تأثیرات طولانی مدت بر شخصیت فرد میگذارد. بر طبق این دیدگاه، نقش خانواده در رشد اولیه فرد اهمیت دارد، ولی این ارتباط با همسالان است که در رشد بعدی با اهمیت است و تأثیر پایداری نیز بر شخصیت فرد دارد.
-عامل یادگیری: شواهد زیادی وجود دارند مبنی بر اینکه یادگیری نقش عمدهای در تأثیر گذاشتن بر تقریباً، هر جنبه شخصیت ایفا میکند. تمام نیروهای اجتماعی و محیطی که شخصیت را شکل میدهند این کار را به وسیله فنون یادگیری انجام میدهند. حتی جنبههای فطری شخصیت را میتوان به وسیله فرایند یادگیری تغییر داد، مختل کرد، جلوگیری کرد، یا امکان شکوفا شدن به آنها داد. اسکینر[13] (براساس تحقیقات پیشین که توسط واتسون و پاولف صورت گرفته بودند) ارزش تقویت مثبت، تقریب متوالی، رفتار خرافی، و متغیرهای دیگر یادگیری را در شکلدهی آنچه دیگران شخصیت مینامند و خود او آن را صرفاً تراکم پاسخهای آموخته شده نامید، به ما آموخت.
بندورا[14] این عقیده را مطرح کرد، که ما از مشاهده کردن الگوها (یادگیری مشاهدهای) و از طرق تقویت جانشینی یاد میگیریم. بندورا با اسکینر موافق بود که اغلب رفتارها آموخته شده هستند و وراثت نقش محدودی را ایفا میکند.
جنبههای متعددی از شخصیت هستند که شواهد علمی نشان میدهد که آنها آموخته شده هستند، مانند نیاز به پیشرفت مک کللند (که ابتدا موری آن را مطرح کرد). به علاوه، پژوهشهای قابل ملاحظهای ثابت کردهاند که یادگیری بر احساس کارآیی، منبع کنترل، درماندگی آموخته شده و خوشبینی در برابر بدبینی تأثیر میگذارد. این مفاهیم با مفهوم گستردهتری ارتباط دارند: سطح کنترل. افرادی که معتقدند بر زندگی خود کنترل دارند، از نظر احساس کارآیی بالا هستند، منبع کنترل درونی دارند، و با درماندگی آموخته شده (که فقدان کنترل را شامل میشود)، توصیف نمیشوند. به قول سلیگمن[15]، ]کسانی که معتقدند کنترل دارند، خوشبین هستند نه بدبین.[ (شولتز و شولتز، 1989)
کنترل برای بسیاری از جنبههای زندگی مفید است. میزان بالای کنترل با مکانیزمهای مقابله کردن بهتر، عوارض استرس کمتر، سلامت ذهنی و جسمی بیشتر، استقامت، آرزوها و عزت نفس بالاتر، اضطراب کمتر، نمرات بالاتر و مهارتها و محبوبیت اجتماعی بیشتر ارتباط دارد. کنترل، به هر اسمی که نامیده شود – احساس کارآیی، منبع کنترل درونی یا خوشبینی به وسیله عوامل اجتماعی و محیطی تعیین میشود. کنترل در طفولیت و کودکی آموخته میشود ولی میتواند بعدها در زندگی تغییر کند. رفتارهای خاص والدین میتوانند احساس کنترل داشتن را در کودک پرورش دهند.
[1] . Pervin and Jone
[2] . Allport Lordon Willard
[3] . Sheldon
[4] . Atkinson & Hilgard
[5] . Type
[6] . Horney
[7] . Casspi
[8] . Bass and Plomin
[9] . Cross and Markus
[10] . Collins et.al.
[11] . Plomin and Daniels
[12] . Harris
[13] . Skinner
[14]. Bandura
[15] . Seligman
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 85 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 187 |
پاورپوینت روان شناسی رشد در ۱۸۷ اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
فرآیند و مسائل روز در رشد و تکامل
هدفهای کلی
۱.آشنایی با تعریف، موضوع، هدف روان شناسی رشد
۲.آشنایی با تعریف مفاهیم رشد، نمو، و نضج.
۳.آشنایی با سرگذشت و تئوریهای روان شناسی رشد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 269 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 79 |
شخصیت
شخصیت از بنیادی ترین مفاهیم روان شناسی است که در بین روان شناسان در تعریف شخصیت تفاوت و اختلاف نظر وجود دارد. اکثر آنها اتفاق نظر دارند که ریشه کلمه شخصیت کلمه لاتین"persona"به ماسکی یا نقابی اشاره دارد که توسط هنر پیشه های نمایشنامه های داستانی در یونان باستان به کاربرده می شد.این هنر پیشه های یونانی، ماسکی را برای نمایش یک نقش به صورت خود می زدند، اما این نگاه سطحی از شخصیت در این مسیر یک تعریف پذیرفتنی نبوده است و هنگامی که روان شناسان از واژه شخصیت استفاده می کنند، اشاره به این مطلب دارند که گاهی اوقات افراد بیش از یک نقش را بازی می کنند(فیست،فیست[1]).
اتکینسون و هیلگارد[2] (1993)، شخصیت را الگوهای رفتار و شیوه های تفکرکه سازگاری فرد با محیط راتعیین می کنند، می داند و به نظر فرگوسن[3](1970)شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است. بنابراین، شخصیت یک فرد مجموعه راه هایی است که او نوعاً به دیگران واکنش و یا با آنها تعامل می کند(کریمی،1386)
بنیانگذار مطالعات نوین شخصیت گوردن آلپورت[4](1937)، شخصیت را بدین گونه تعریف می کند، سازمان پویایی از سیستم های روان تنی فرد است که رفتار وافکار خاص او را تعیین می کند. شخصیت الگوی منحصر به فرد صفات شخصیتی است (کر یمی ،1388)
شخصیت مفهومی است که هم به صورت عامیانه وهم به صورت کاربردی مورد استفاده قرار می گیرد .اصولاً هر کسی خوصیات، منش، توانایی هاو ویژگی های منحصر به فردی دارد که الگوی رفتاری، شیوههای پاسخ دهی، واگنش های وی را به محیط درونی وبیرونی نشان می دهد که این خوصیات شخصیت وی را شکل می دهند. شخصیت انسان ها همیشه مورد توجه بوده و توجه محققان و صاحب نظران بسیاری را به خود جلب کرده است(کریمی،1386).
به طور کلی، تعریف ویژگی های عمومی شخصیت در زندگی روزمره، به صفاتی پایدار در طی زمان باز می گردد که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی نکرده و به ماهیت وجود فرد اشاره دارد.به طور عام، رفتار ما تحت تأثیر ویژگی ها وتوانایی های شناختی وهیجانی قرار داردبرای پیش بینی رفتار باید چنین ویژگی هایی به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرند آن گونه که تاریخ رشد و توسعه روان شناسی نشان می دهد، هدف بسیاری از پژوهشگران در این حوزه، درک و نشان دادن عناصر بنیادین در تبیین رفتار در جنبه های بهنجار و آسیب شناسی روانی است. مروری بر تاریخ روان شناسی بحث واختلاف بسیاری در این زمینه نشان می دهد در ابتدای سده بیستم زیگموند فروید[5] برتجارب پنج سال اول عمر انسان به عنوان پایهگذار ویژگی های شخصیتی پس از آن تاکید دارد در حالی که پیشگامان نظریه شخصیتی وجودگرا و انسان گرا خلاف این فکر می کنند(حق شناس،1390).
روان شناسان انسان گرا تاکید خود را برپدیدار شناسی[6] گذاشته اند که در آن تجربه های ذهنی برجسته شده، وبر کل گرایی [7]تمر کز دارد، کاهش گرایی رفتار گرایان رد می شود و بر اهمیت سایق خود شکوفایی تاکید می شود.
در نظریه شخصیتی رفتارگرا تمرکز بر بسط نظریه یادگیری به مطالعه شخصیت بوده است چه اندازه از ثبات رفتاری که بیشتر مردم از خود نشان می دهند به سنخ ها،صفات پویایی های شخصیت مربوط است وچه مقدارآن به هماهنگی در محیط وبه وابستگی های تقویت ربط دارد؟ البته این دیدگاه برای پاسخگویی به این پرسش به فراتر از شخص نظر دارد؛یعنی پاسخ را در بیرون از فرد می جوید ودر واقع تا حدودی مفید بودن اصطلاح شخصیت را زیر سؤال می برد.
در نظریه های یادگیری اجتماعی [8]تاکید می شودکه عواملی غیر از محرک ساده- تداعی های پاسخ و وابستگی های تقویت – لازم است تا ایجاد رفتارهای اجتماعی پیچیده (نظیر نقش) را که سازنده شخصیت فرد هستند، تبیین می کند. در دیدگاه تعامل گرایی[9] شخصیت حاصل تعامل بین صفات خاص وپیش آمادگی ها وشیوه ای است که محیط بر نحوه ظهور این صفات و تمایلات رفتاری اثر می گذارد، به اعتقاد تعامل گرایان بسیار بعید است که به توان گفت شخصیت به عنوان یک چیز متمایز واضح وجود دارد، بلکه این اصطلاح نوعی اصطلاح فراگیر برای پوشش دادن به یک رشته الگو های پیچیده تعاملی است.
نظریه های الگوی فر هنگی[10] آیزنک(1972)، معتقد است که مردم شناسان تمایل دارند شخصیت را محصول گروه های اجتماعی بدانند که مردم شناسان و جامعه شناسان تمایل دارند شخصیت را محصول گروه های اجتماعی بدانند که شخص در آنها پرورش می یابد. بنابراین، مشاهدات مالینوسکی[11] و مارگارت مید[12] درباره جهانی نبودن عقده ادیپ و عدم ثبات دوران بلوغ نشان می دهد که فرهنگ های مختلف با نیاز های آدمی به شیوه های برخورد می کنند و سازمان شخصیتی متفاوتی به وجود می آورند.اما روان شناسان ضمن اینکه می پذیرند شخصیت همواره در یک محیط اجتماعی خاصی شکل می گیرد، اما توجه آنها بیشتر معطوف به گوناگونی هنجار های فر هنگی است.
نظریه های صفات[13] این دسته از نظریه ها بر این فرض مبتنی هستند که شخصیت فرد چکیده ای است از صفات یا شیوه های مشخصی از رفتار کردن، فکر کردن ،احساس کردن، واکنش نشان دادن و نظایر آنها .نظریه های اولیه صفات عملاً چیزی بیش از فهرست های از صفات نبود و شخصیت بر حسب شمارش این صفات مشخص می شد. اما نظریه های جدیدتر، فنون تحلیل عامل را در تلاش برای جدا کردن ابعاد زیر بنایی شخصیت به کارگرفته اند.
نظریه های سنخ[14])تیپ شناسی(. قدیمی ترین این نظریه ها مربوط به بقراط، حکیم یونانی است که نظریه مزاج های چهار گانه صفراوی ،سوداوی، بلغمی، ودموی را مطرح کرد فرض او در این جا همانند بیشتر نظریه های سنخ شناسی بعدی این است که هر فرد حاصل تر کیب خاصی از این چهار مزاج است ودر هر فرد، به طورمعمول، یکی از این مزاج ها غلبه دارد. دیگر نظریه های سنخ شناسی متعلق به کرچمر[15] و شلدون است که کوشیدند به شکلی جالب و جذاب سنخ های بدنی را به انواع شخصیت ها ربط بدهند.کارل یونگ هم اگر چه عمدتاً تحت مکتب روانکاوی طبقه بندی می شود، اما از آنجا که نوعی تقسیم بندی سنخ شناختی از افراد به صو رت درون گرا [16]و برون گرا[17] ارایه داده است می تواند در زمره سنخ شناسان به حساب آید(کریمی،1388).
بررسی رگه های شخصیت پیشرفت مهمی درحوزه روانشناسی شخصیت محسوب می شودکه به زمینه ارزیابی های گروهی در سنجش شخصیت تحقق بخشیده است. تا اواخر دهه 1930 توافق اندکی بین روانشناسان ونظریه پردازان شخصیت در مورد روش های ارزیابی و اندازه گیری شخصیت وجود داشت در رابطه با بررسی شخصیت، بقراط اولین فردی بودکه افراد را بر اساس مزاج آنها طبقه بندی کرد. پس از بقراط، کرچمر(1925)وشلدون(1954)افراد را بر اساس ریخت وساختمان بدنی طبقه بندی کردند.اما روان سنجان این طبقه بندی ها را به دلیل مبتنی نبودن بر اندازه گیری های کمی مورد انتقاد قرار دادند ودر نتیجه دیدگاه تحلیل عوامل اسپیرمن،برای بررسی کاملتر شخصیت مطرح شد که در رابطه با این دیدگاه تعدادی از روان شناسان روش آماری را که بر پایه جمع آوری اطلاعات گوناگون وروانسنجی وسرانجام نتیجه گیری توسط عوامل قرار دارد به کار بردند واز این طریق به ارزیابی و بررسی رفتارها پرداختند که می توان ازآن جمله کتل،گلیفورد وآیزنک را نام برد.این خط فکری تا زمان معاصر با کارهای گوردن آلپورت به صورت نظری وریموند کتل وهانس آیزنک به صورت تجربی ادامه یافته است. آلپورت وکتل و آیزنک توافق دارند که صفات شخصیت تحت تأثیر وراثت قرار دارند و تحقیقات اخیر نیز پایگاه زیستی صفات اصلی شخصیت را به اثبات رسانده است. این رویکرد بعد از رکودی دردهه های 60و70 سده بیستم، به دلیل غلبه رویکرد های رفتارگرایی بر عرصه روانشناسی، از دهه80 تاکنون رونقی دوباره یافته است. گسترش مدلهای آماری و نیز پیشرفت سریع خدمات رایانه ای این امکان را به وجود آورده است که مسایل پیچیده انسانی به روشهای کاملاً تجربی و عینی مورد بررسی قرار گیرند.در دهه 80 مدل های گوناگونی بر اساس رویکرد صفات وروش تحلیل عوامل برای تعیین ساخت شخصیت معرفی شده است ودر دهه90 همگرایی این مدلها بر اساس ملاکهایی که توسط دانشمندان مختلف ارایه شده امکان پذیر گشته است.امروزه شیوه تحلیل عوامل در تبیین ساختار شخصیت بر اساس صفات پیشگام ترین روشی است که افق های جدیدی به روی روان شناسان شخصیت گشوده است(گروسی فرشی ،1380).
یکی از نظریه های غالب در حوزه ی شخصیت، رویکرد صفات به شخصیت به شمار می رود. فرض اصلی دیدگاه صفات این است که انسان دارای آمادگی های گسترده ای است و به شیوه ی خاصی به محرک ها پاسخ می دهد. تمامی نظریه پردازان صفات با اندکی تفاوت در روش پژوهش و سازه انگاشتن صفت، اعتقاد دارند که صفت، عنصر اساسی شخصیت است(پیرون،2005؛ به نقل از نجفی، حسن زاده،1389)
برخی روان شناسان صفات را بلوک یا واحدهای سازنده شخصیت می دانند. برخی از روان شناسان به این نتیجه رسیده اند که پژوهش های جدید شخصیت عمدتاً می بایست برپایه صفت قرارداشته باشند.دردهه(1960)والترمیشل باعث مجادله ای درروان شناسی شدکه درباره ی تاثیر نسبی متغیرهای شخصی پایدار مثل صفات، نیازهاوهم چنین تاثیرمتغیرهای مربوط به موقعیت بررفتار بود و این جروبحث تا پایان دهه1980ادامه یافت و اغلب روان شناسان شخصیت، با پذیرش رویکرد تعاملی به این نتیجه رسیدهاند که برای تبیین کاملی از ماهیت انسان، صفات شخصی پایدار، جنبه های متغیر موقعیت و تعامل بین آنها را باید در نظر داشت شخصیت درطی فرایند تکامل انسان تحول پیدا می کند. این تحول براساس معادلات پیچیده ژنی و امکانات محیطی صورت می گیرد. درواقع این دو عامل بایکدیگر پدیده شخصیت را می سازند(حق شناس، 1390).
2-2عوامل موثربر شخصیت
عوامل متعددی بر شکل گیری شخصیت تأثیر گذارند که شرح آنها در ذیل آمده است.
1-2-2 عوامل ژنتیکی
به نظر می رسد که عوامل ژنتیکی آینده فرد را رقم می زند. ژن هاکه انتقال دهنده صورت انسانی از یک نسل به نسل دیگر هستند بسیار با ثبات می باشد وعوامل محیطی صرفاً نقش تثبیت کننده یا تعدیل کننده ویژگی های ذاتی شخصیت را دارا هستند.از طرفی دستگاه عصبی وسیستم هورمونی تابع فرمول ژنتیکی است که می تواند بر روی رفتار و خصوصیت شخصیتی انسان تاثیر بگذارد که به اختصار به برخی از جنبه های آن اشاره می گردد(ویلامین،1989؛به نقل از چمنی،1378).
1- سیستم لیمبیک[18]: بخش بادامه مغز نقش عمده ای در انگیزش و هیجان ایفا می کند. این بخش در شرطی شدن ترس، یادگیری هیجان، بیزاری و تنفر وخاطرات ناهشیار نقش مهمی را بر عهده دارد.
2- برتری طرفی مغز: برتری نیمکره راست در قسمت پیشانی با فعال شدن هیجانات منفی و صفات شخصیتی مانند خجالتی بودن وگوشه گیری همراه است.برتری نیمکره چپ در قسمت پیشانی با فعال شدن هیجانات مثبت وصفات شخصیتی مانند جسارت،بی قیدی همراه است.
3- انتقال دهنده های عصبی: دوپامین یک انتقال دهنده عصبی است که با پاداش تقویت و شعف همراه بودو سطح بالای آن با هیجانات مثبت، انرژی بالا،بی قیدی، تکانشی بودن و پرخاشگری همراه است.میزان بالای آن باعث افسردگی و صفاتی چون خشونت زیاد و تکانشگری می شود.
4-هورمون ها:(تستوسترون) هورمونی است که باعث ویژگی های چون برتری جویی، رقابت جویی و پرخاشگری می شود.
5-کورتیزول: هورمونی است که با فشار های روانی از آدرنال ترشح می شود و واکنش به تهدید را تسهیل می کند(کریمی،1388).
[1] - Fist & Fiat
[2] -Atkinson & Hilgard
[3] -Fergosen
1-Allport
2- Sigmund Freud
-
1-Phenomenology
2-holism
3-social learning
4-interactionism
5-culture pattern theories
[11] - Malinowski
[12] - Margaret Mead
[13] - trait theories
[14] - type theories
[15] - Kertchmer
1-introvert
2-extravert
1-limbic
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 255 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 344 |
پاورپوینت روان شناسی تربیتی تالیف دکتر علی اکبر سیف در ۳۴۴ اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت doc
هدفهای دقیق آموزشی
از دانشجو انتظار می رود:
آموزش را تعریف کند.
تفاوت بین آموزش رو در روی کلاسی و سایر آموزشها چون آموزش مکاتبهای را بیان نماید و راههایی را برای رفع کم وکسرهای آموزش غیر کلاسی پیشنهاد کند.
مراحل اصلی مدل عمومی آموزشی را با ذکر مثال توضیح دهد.